من می خواهم بروم
تابحال شده که دلت بخواهد فقط تو را ببرند یکجایی
که فقط دراز بکشی و سفید باشد
ولی اسمش تیمارستان نباشد؟
من دلم میخواهد.
من خسته ام
شاید هم نیستم
و آنی که الان دارد میگوید شاید نیستم خودش هم با خودش درگیری دارد
و آنی که سالم است آنی است که اصلا نیست
چون هرکدامشان جدا هستند اما مثل هم هم نیستند
اراجیف بافی زمانی کار ما بود
ما را احساس بهتری میداد
باعث میشد خوبتر شویم
بهتر شویم
تابحال شده که دلت بخواهد بروی تا آآآآآآآآآآآنننننور آب ها؟؟
بروی هاوایی؟
بروی یک هتلی که پنجره قدی اش روبه دریا واز شود
و تو صبح بیدار شوی کنار یک مرتیکه که معلوم نیست کدوم خری هست
و با همان لباس زیر یک فنجان قهوه برای خودت بریزی
و بروی جلوی پنجره دریا را نگاه کنی؟
خب، من دلم خواسته.
اما دلم بعدش را نخواسته که یارو مرتیکه از پشت میچسباند به آدم و در آغوش میگیرد آدمو
مرا تنها بگذارید
ولم کنیییییییید
من میخواهم تنها باشم
من میخواهم همه ی همه ی همه ی همه چیز آنطوری باشد که من میخواهم
من میخواهم او همانطور فکر کند که من میخواهم
همانطور عمل کند
من میخواهم پرواز کنم یهو
بروم یکجایی که انقدر همه چیزش برایم تازگی داشته باشد که بمیرم از تعجب و هیجان
تمام مردمش علاقمند به ارتباط با تو باشند ولی نخواهند چیزی تویت بکنند
همه شان باحال و پایه باشند و در مهمانی بزور بتو اکس ندهند
بلکه بگذارند خودت انقدر علف بکشی تا بمیری
آنجا که علف کشیدن ضربان قلب را بالا نمیبرد وهرچه بکشی باحالتر است.
آنجا که وقتی من علف میکشم توهم بگیرم و ببینم وسط اتوبان هستم و چند زرافه در اتاق می چرخند.
آنجا که توهم بزنم مرد هستم و در آینه فردی را با ریشو سیبیل ببینم
البته نه انقدرهم بد ها
....
دلم میخواهم بروم جایی که نه هیچکی ریخت مرا ببیند نه هیچکی ریخت مرا ببیند.
جاییکه نخواهم جوابگوی زن بودنم باشم
جاییکه بخاطر برخی کارهایم که البته حق هم داشته ام بکنم، خودم را سرزنش نکنم
جاییکه خودم را مسئول لاغر شدن شوهر ندانم
جاییکه هیچکس با هیچ کس هیچ نسبتی نداشته باشد و همه واسه خودشان باشند همه آزاد باشند لخت مادرزاد به خیابان بروم و فقط کلاغ ها مرا بهم نشان بدهند. فقط گربه ها نگاهم کنند.
جاییکه آسمانش رنگ دیگری باشد
جاییکه هیییییییییییچ محدودیتی نباشد همانطور که من برای خودم قایل نیستم
جایی که بپری تو اتوبوس هایش و بعد بلیط نداده فرار کنی و راننده سیبیلوی اتوبوس دنبالت نیفتد و فقط سر تکان داده و بگوید: بچه های تخس بازیگوش... ها ها ها...نچ نچ نچ...
جایی که آدم بتواند راجع به هر پسری که میخواهد نظر بدهد و بعد هی به او گیر ندهند و باو نچسبانندش
جاییکه بروم روی پشت بامش و آفتاب بزند تو فرق سرم
جاییکه هوایش تمیز است
جاییکه یک آدم خوشکل به آدم گیر میدهد و با آدم حال میکند ولی هیچوقت زندگی با او معمولی نمیشود
جاییکه مردهایش هرروز مثل روز اولی که تو را دیدند از دیدنت هیجان زده میشوند
و هر دفعه تو را لخت می بینند بی درنگ راست می کنند حتی اگر 50 سال با هم زندگی کرده باشند
جاییکه عشق هایش تا روز آخر عمر به سوزانی روز اول باشد و هیچ خودخواهی نباشد
جایی که آدم مثه آدم بتواند حرف بزند.
جاییکه هیچکس توش لوس نباشد
یکی بیاد منو ببره.
ببنده.
جمع کنه.
چه میدونم.
یکاری بکنه
چون من تموم نمیکنم نوشتنو
جایی که بتوانم همینطوری بیفتم رو میل و ساعتها اونطوری بمانم
جاییکه بتوانم در آن افسرده باشم