-
things I dont tell YOU
شنبه 6 دیماه سال 1399 01:30
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1396 19:18
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1392 23:41
انگار زنی درسوراخ گوشم خوابیده باشد... صدای خراشیدن دیوار با ناخن هایم به صدای ارضا شدنش می ماند. مگر زن ها چه کم دارند.. حتما نباید لمس مردی باشد تا صدایی از زن دراید. مهم این است که هرچقدر هم چنگ بکشی... خاک بسایی... دیوار خراش بدهی... تیغ بکشی یا نکشی... چیزی که هست، هست. چیزی که نیست، نیست. با ساییدن ناخن هایت هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 تیرماه سال 1392 21:22
تو دیوار بلند من بشو تا اعلامیه هایم را رویت بچسبانم. تو این کار را بکن. من هم که جلوی همه گفتم ویترینم مال توست. فقط باید منتظر زنگم باشی. خب نگویم خاک بر سرت؟ آخر از ویترین من قشنگتر هم مگه هست؟ نه... خدایی... اینهمه گشتی... با هزار نفر لاویدی.. اینهمه شیشه های مالیده شده ی خراب خوروبشان را باسم ویترین بتو قالب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 تیرماه سال 1392 13:04
بیخود دماغت را به شیشه ویترین من نچسبان. ویترین من جادماغی ندارد. اینجا هیچچیز برای دیدن نیست. چراغ خاموش است. کرکره ی لبخندم را هم پایین کشیده ام. پس بیخود اینجا وانسا. شماره ات را در تکه کاغذ کوچکی بنویس. مچاله اش کن بیندازش کنار سطل آشغال سیاهه. وقتی رفتی برش می دارم. هروقت وقتش شد بهت زنگ میزنم. آنوقت بیا همه جایت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1392 00:52
کاش بیمار هم میشوی اسکیزوفرنیک بشوی. تمام خیالاتت حقیقت پیدا کنند. ادمهایی که با انها حرف میزنی و وجود ندارند وجود پیدا کنند. من به همان پروانه ی روی شانه ی چپ آن مرد اسکیزوفرنیک که مریض مادر همکلاسی دانشگاهم بود هم قانعم. هوووووفففف.... فقط یک چیزی باشد که باشد. خیال باشد ولی خیال نباشد. در چشم من واقعی باشد. و فقط...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 00:07
خیلی وقته ننوشته م. خیلی وقت. سیاهی میبینم. اما مشکل اون سیاهی نیست. مشکل نور سفیدیه که میبینم. نور سفیدی که واقعا وجود نداره. و منم میبینمش. نوریکه همه میگن باید ببینی. و من همیشه میبینمش اما واقعا اونجا نیست. مشکل وقتیه که ندونی گوشی ای که دوساله هر شب سایلنتش میکنی چطوری سایلنت میشه. مشکل وقتیه که بهش خیره میمونی و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 آذرماه سال 1391 03:06
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مهرماه سال 1391 18:30
هرچه دست درازتر می کنی کمتر می رسی. هر چه دستت کش می آید... و هی بیشتر کش می آید... و هی از تو دورتر می شود و تو خودت را به آن نزدیکتر می کنی دنیا پر که نه... اما درش دارد آدمهایی را که پر از استعدادند فوران می کنند از هر انگشتشان چنان هنرهایی میریزد که انگشت به دندان بمانی اما چه کسی آن ها را کشف می کند؟ هیچکس. همه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مهرماه سال 1391 15:06
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1391 03:05
و همانا آنگاه بود که ضمیر ناخوداگاه را خلق کردیم.... برای اینکه یک دستی بزنیم.... آیا نمی فهمید چگونه رکب خورده اید؟ آیا نمی دانید ضمیر همه کاره ی شماست؟ آیا چشمهایتان از دیدن آن ناتوان است؟ آیا از ناراحتی های روحی ادواری رنج می برید؟ قرصهای غیرفعال کننده ی ضمیر ناخوداگاه دکتر جیمز.... با این قرص ها ظرف 10 روز ضمیر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1391 02:46
بعضی پروفایلها را باید ساخت و آدرسش را بهیچکس نداد. بعد نشست و هرچه می خواهی درشان نوشت. بعد راحت از اینکه نه هیچکس لایک می کند نه هیچکس لایک نمی کند نه هیچکس نظر می دهد نه هیچکس بینظر از آن لذت می برد، حالش را برد. آخیشششش. نمیدانم چه چیزی بیشتر لذت می دهد... رنگی شدن دستو پا و پاشیدن رنگ روی بوم خدا متر در خدا متر و...
-
جشنواره فیلم مرغ
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 14:25
یه زمانی سیمرغ افسانه بود... الان یه مرغ هم افسانه س! با توجه به تورم شدید قیمت مرغ یک جشنواره فیلم در تهران برگزار خواهد شد. جشنواره فیلم مرغ - تهران تابستان 1391 خانوادگی - "پسرم چند وقته مرغ نخوردی؟" درام - "جدایی مرغ از سفره" ترسناک - "میدانم تابستان گذشته مرغ خوردی" تخیلی - "من،...
-
اندر باب باب و متعلقاتش
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 02:37
باب و متعلقاتش کلا معانی بسیاری دارن میدونی؟ باب - بمعنای در باب - بمعنای فصل باب الحوائج - کسی که حاجت ها را براورده می کند بابز - بمعنای مال آقای اسکاتلندی بنام باب. مثل بابز فیش اند چیپس بابولی - بمعنای بابا جان. کلام محبت آمیز پدرانه بابولی - بمعنای شکم گنده بامبول - دبه کردن بیمبیل - آلت مردانه (!) بیمبیل - یک...
-
اندر باب "معنی"
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 02:25
"همانا اندرا بابا معنیا" دماغم با همه ی دماغ بودنش بعضی وقتا مثه اگزوز ماشین کار می کنه. آره همونی که دست فیل توش بود. اره میدونم. چی؟ معنی نمیده؟ اصلا معنی یعنی چی؟ معنی همون مفهومه آیا؟ بگو درخت!؟ گفتی؟ حالا چی گفتی؟! آهان. آره. معنی. حالا والا دادنو ندادنشو من نمیدونم امشب رو چه مودیه ولی معمولا میده. آره...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 15:21
هیچچیز اروتیک تر از این نوشته های اروتیک این خارجی زبانها نیست. لامصب ها انقدر ویوید است که احساس می کنی خودت آنجایی یا داری میبینی که باهم چه می کنند!!نه اینکه من خوانده باشم ها.نه.ولی در فیلم ها شنیده ام که خوانده اند!خودش بس هنری است.از ساختن فیلم پورن هنرمندانه تر است بدون شک! دلم می خواد یه چیزی مثه داستان یا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 15:18
هیچچیز اروتیک تر از این نوشته های اروتیک این خارجی زبانها نیست. لامصب ها انقدر ویوید است که احساس می کنی خودت آنجایی یا داری میبینی که باهم چه می کنند!!نه اینکه من خوانده باشم ها.نه.ولی در فیلم ها شنیده ام که خوانده اند!خودش بس هنری است.از ساختن فیلم پورن هنرمندانه تر است بدون شک! دلم می خواد یه چیزی مثه داستان یا...
-
بافتنی خیال من
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 14:37
این نوشته هایم را عاشقم و این نوشتن هایم را و این نوشته هایی که نمینویسم کلماتی که جاری نمی کنم خطوطی که پر نمی شوند حرفهایی که نزده و ننوشته و بجای نمانده می مانند اولش می مانند بعد "اِوَپُرِیت" می شوند یعنی بخار می شوند از اول که جایشان در سر من بوده بعد از سرم بیرون می روند همیشه نباید ناراحت بود تا چیزی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 15:55
واااااااااای دیشب یعنی درواقع امروز صب ساعت 10 اینا خواب جاستین تیمبرلیک و دیدم!! خدااااااا بوووود it was like the BEST dream EVER!!!! the perfectest one! it wasnt like a rap e or anything but i didnt want him to n yet he did it n he was also so gentle and nice n all... and the feeling.....man.... it was JUST wat i...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 19:25
سیگارها می روند کشتارها می آیند بیکارها می مانند بدها ضایه می شوند بدها سرویس می شوند بدها خیلی بدند خدا خوبشان کند من بد می شوم بعضی وقتا خدا پیتزا و سییگار و موز و هندوانه و شکلات های خوشمزه همه ی اینها و این حرف ها نشانه ی این استند که.... که... که.... همسرمان بعد از مدتها نیست سر کار رفته سرکار خوب است چون خیلی...
-
شی- آفف!
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 16:10
اوه اوه میگم میخواستم یچیزی بنویسما! از زن بودنو زنانگی فقط شیا ف استفاده نکرده بودم که کردم!!:)))))) بخاطر خدا خیلی زود بود تا این حد داخل زن بودن بشم! اون از دکتر زنان رفتنو ....... !!! فور فا ک سییک من! اینم از ۷ شب شیاف گذاشتن! اتفاقا دیشب که اولین بار بود خیلی استرس داشتمو اعصابم خورد بود چون نمیدونستم چه کوفتیه...
-
سرویس شده
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 14:40
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 دهنم عملا سرویس شده. دیروز تصادف کردم. یعنی من نکردم ماشینی که توش بود تصادف کرد. من فقط با سرعت خدا میدونه چقد با صورت رفتم تو صندلی جلویی و عینکم پرت شد رو پای زنه که بغل راننده بود! من بودمو یه پسر تپل پیشم و یه زنه جلو. اون دو تا هیچیشون نشد....
-
شب عید! :) :)
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 00:01
عجب شامی شد شام شب عید امسال!! :))))))) تاریخی بود!! الویه حاضری با نون بربری اونم درحالیکه هر لقمه رو که میخوری از خنده غش میکنی و دلو رودت میپیچه بهم!!دهنم سرویس شد غذا خوردم!! ولی خیلی خندیدیم باحال بود. اما مثه همیشه حال نداد. یکم بورینگ بود. هیچ کاری نکردیم زیاد. یعنی حسمون خوابید بعده یه مدت. نمیدونم من چرا انقد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 02:19
هووووراااااا هورا شدم :دی واسه اولین بار در عمرم موهامو رنگ کردم :دی مش استخونی کردم :دی خیلی خوشگله. هیجان داشتمو دارم کلی! دوستشم دارم کلی!
-
کمر...
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 20:26
الان تو فیس بوک نوشتم: وجه تشابه بچه با موی چرب: هر دو رو هر جور حالت بدی همونجور شکل می گیرن. ب اصلن فک نکنی منظورم از موی چرب به خودمه ها. اصلآ. ابدآ. عمرن. عمسی. عمرنات. نِوِ ِر. هیچوقت. من همیشه تو حمومم. من اصلا نه کمردرد مزخرف دارم نه اینکه از علتش بی اطلاعم. نه سرگیجه منو کشته. نه هرروز که میاد با یه مرض بی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 11:52
از ۱۱ ام تا ۱۴ ام ۵ شنبه ماه عسل بودیم خیییلی خوش گذشت تا جاییکه من تا دو روز دلم میخواس کاش هنوز برنگشته بودیم! کلا زندگی تو هتل خیلی خوبه! آدم از زندگی خودش که دوره بهتره. من اونجاهارو بیشتر دوست دارم. هواپیما هم جالب بود بعده اینهمه سال سوار شدم. سقوطم نکرد!! وان اش از همه خداتر بود. ولم میکردی همش اون تو بودم!...
-
در باب <آب>
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 11:48
کلمه ی آب جزو دردسر ساز ترین کلمات زبان شیوای فارسی بحساب میاد. چون وقتی میخوای راجبش حرف بزنی باید کلی خودتو بپایی مبادا ملت بسکه منحرفن فکر دیگه ای بکنن. در اینجا چند نمونه ازاین جملات رو می نویسم:"آبش خوشمزه تره، من آبشو بیشتر دوست دارم (اشاره به آبمیوه) آب من دست کیه؟ تو آب خودتو بخور، آبتو به منم میدی؟ با...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 دیماه سال 1389 17:18
دلم واسه فیلم عروسیم تنگ شده ه ه ه ه :( :( دو روزه ندیدمش :( دادمش آهنگاشو چندتاشو عوض کنن اون بیشووورم گفت ۱۰ ۱۲ روز دیگه آماده میشه :( من خیلی برام مهمه دقیقا همه چی همونطوری باشه که می خوام. اهنگامم همه باید همونطور باشن تو فیلم. کارم خیلی درسته دیگه
-
همساده بعده مدتها!
چهارشنبه 22 دیماه سال 1389 19:42
بعده حدود 4 ماه امشب اولین بار بود که زن همسایه بالاییا رو دیدم! اتفاقا ظریف و نازنازی ام بود! کلی ام با حجاب بود آخی! بش نمیومد با این ظرافت سر بچش اونطوریا داد بزنه!! خلاصه که اومده بود جاروبرقی قرض بگیره!!:)))) فک کنم اولین باره میشنوی همسایه جاروبرقی قرض بگیره از آدم!! منم همینطور! جاروبرقی ش وسط کار خراب شده بود!
-
نقد فیلم!
چهارشنبه 22 دیماه سال 1389 19:15
فیلم فکاهی و بچگانه ی دِویل رو دیدیم. من نمیدونم با چقد لو باجت اینو ساختن که اولا مدت زمانه فیلم یه ساعتو حدود 10 دقیقه س! بعدم من نمیدونم از کی تاحالا شیطان آدمای بد و پلید رو میکشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ =)))))) عجب کافوشرایی میسازن بخدا. کشتن آدمای بد مثلا قراره کار خدا و فرشته هاش باشه!!!! =)))) از این احمقانه تر و خنده دار تر...