همینجوری... ماه رمضان قبل از افطار...همینجوری!

دیگه کمکم هرچی به اوقات ملکوتی ساعات نمیدونم چی چی اذان مغرب نزدیک میشیم به گا رفتگی مزمن هم بدتر میشه.وخامت پیدا میکنه.گشنمـــــــــــــــــــه.........بله منظور اینه.

بعدم خبری نیست جز اینکه آم هفته ی دیگه یعنی چند روز دیگه تقریبا دانشگاها میوازه....و من هنوز فک نمیکنم هفته ی اولو برم.نیس که اروایه عمم شهرستانم!!!!!!!!!تا تو خوابگا جا بیفتمو این صبتا...خلاصه که کار دارم.اگه به خودم بود که خدایی اصن تا اخر ماه رمضون عمرا نمیرفتم.ولی خب.از بس همه *سخل و یه مشت گاو گوسفند اسکلن ورودیای ما و همشون همون روز اول ساعت 7 ا صب دم در دانشگاه ان...دیگه ما یکی نریم ضایس خدایی ابجی.

هووووووووفــــــــــــــف خوشبحال پسرای بیخیال که اصن نمیان سرکلاسا.چه بسا تا یه ماه اول نیان اصن.....تو نه خداااااااااا منم میخوام نیام....مگه اینکه بعد که رفتم اگه پرسیدنو شاکی شدن یاروآ یه بهونه ای چیزی سرهم کنم بگم نمیتونستم بیام....اخه زیادم غیبت میشه...هرچند دو واحدیه ولی خب....بگذریم.

حالا بینیم چی میشه اصن.شاید زنده نبودیم.اگر بودیم یه گهی میخوریم(الللللللللبته بعد از افطار!!!!!)

 

موآم در کل زندگانیم هیچوخ انقد کثیف نبوده!!!حتی با شونه ام درست نمیشه..فک کن!!! اه اه اه...زودتر بخورم برم حموووووم

(بسلامتی مژده بده که صدای ربنا میاد!!!هرچند یه ربی مونده هنوز ؟؟!!)

 

این غسل چیز واقعا گندیه که تا غسل نکنی نمیشه روزه گرفت.حالا من که ساعت ده و نیم شب یادم افتاده حموم نرفتم چه گهی بخورم حسن؟!!گور بابام یروز دیگه ام الکی گشنگی میکشم!!....چشمم کور میخواستم یادم باشه...چشمم کور میخواستم حموم تو اتاق مامانم اینا نباشه.!!