و همانا آنگاه بود که ضمیر ناخوداگاه را خلق کردیم.... برای اینکه یک دستی بزنیم.... آیا نمی فهمید چگونه رکب خورده اید؟ آیا نمی دانید ضمیر همه کاره ی شماست؟ آیا چشمهایتان از دیدن آن ناتوان است؟ آیا از ناراحتی های روحی ادواری رنج می برید؟ قرصهای غیرفعال کننده ی ضمیر ناخوداگاه دکتر جیمز.... با این قرص ها ظرف 10 روز ضمیر ناخوداگاهتان را کامل تعطیل کنید... و سپس با لبخندی شاد بدون فکر کردن به هیچ چیز خیلی خوشحال به زندگی خود ادامه بدهید.

بعضی پروفایلها را باید ساخت و آدرسش را بهیچکس نداد. بعد نشست و هرچه می خواهی درشان نوشت. بعد راحت از اینکه نه هیچکس لایک می کند نه هیچکس لایک نمی کند نه هیچکس نظر می دهد نه هیچکس بینظر از آن لذت می برد، حالش را برد. آخیشششش.

نمیدانم چه چیزی بیشتر لذت می دهد... رنگی شدن دستو پا و پاشیدن رنگ روی بوم خدا متر در خدا متر و غلت زدن بی پروا در رنگ گاهی با لباس گاهی بی لباس... یا دراز کشیدن روی چمن پارک روبروی خانه وقتی باران می بارد.... یا فکر کردن به یک جفت لب ممنوعه.... یا خیره شدن به چراغهای چشمکزن شهر درحال بیرون دادن دود سیگار.... یا فکر کردن به ایام نسبتا خوشی که در گذشته در دوره کوتاهی داشته ای..... یا غلت زدن در نادانسته ها... این آخری لذت ندارد. گاهی اجبار است.

آدمها همیشه ادعای استقلال می کنند و منم منم.... اما کف کفشان را که ببینی میبینی چقدر ضایع وضعیف محتاج توجه و نظر و تایید و دیده شدن و خوانده شدن توسط آدمهای دیگرند. اگر کسی دوستشان نداشته باشد دیوانه می شوند. همیشه مثل مرغ پر کنده بال بال می زنند تا آدمهای بیشتری را دور خودشان جمع کنند. در تنهایی شان به آدمهای دیگر فکر می کنند. نقشه ها می کشند..... همانهایی که می گویند ما ال هستیم بل هستیم ما تنهایی هزارتا کار می کنیم... همانهایی هستند که کسی محلشان نگذارد پخ هم نیستند. اگرهم باشند دیگر خودشان را نمیبینند. شاید خودشان را می بازند. شاید احساس می کنند دیگر کارایی ندارند. خلاصه که دمبشان به دمب توجه دیگران بند است.

ضمیر ناخوداگاه یکی از چیزهایی است که باید زد دهنش را سرویس کرد. یکی از آن دشمنان اولیه ی انسان است. قبل از قابیل که سهل است... قبل از ابلیس خلق شده... برای شکنجه دادن انسان ها.... برای اینکه به ** بروی و نفهمی از کجا داری می خوری. برای اینکه در دنیای نادانسته غرق شوی و غلت بزنی و دایو کنی و پشتک بزنی. هی دمرو بشوی. هی از اینور به آنور. هی قل قل قل قل.... حباب از دهانت بیرون بیاید و تو ناتوان بین زمین و هوا دستو پا بزنی. خداوند چیزی برای انسان گذاشته که مثل دکمه ایست پشت سرش که دستش به آن نمی رسد. دست دوستش هم به آن نمی رسد. اصلا دکمه هه وجود خارجی ندارد. فقط خدا می داند کجاست و چجور است. با همان دهان آدم سرویس می شود. کار کار خودش است.  ضمیر همان است که همه چیز زیر سر اوست. بعضی از آدمها ضمیرشان پیچیده است. گاهی در پسو پیشش گم میشوند و راه برگشت مثل دود سیگار دود می شود یکجای هوا قاطی پاتی از دیدت محو می شود. نمیدانی چت هست چت نیست. نمیدانی چت زده ای یا چل شده ای. شاید هم چل بوده ای. ؟ اینهم از بازیهای ضمیر است. ضمیر برای خودش کسی است. قدرت را در دست گرفته مثل چی. هزار تو دارد. منتها مال بعضی ها یک خط صاف است. بعضی ها هم اصلا ضمیر ندارند. کلا هر چی که هست هر جا که هست دهنش سرویس.

گاهی وقتها یک جای سفید با ملحفه ها و تشک های سفید با تخت های مجزا با سکوت و آرامش با آمپولهای آرامبخش و دستبند و پابندهای چرمی که اگر اذیت کنی پرستارها با آن می بندندت به تخت خیلی جای خوبی است. گاهی این جای سفید جایی است که می خواهم باشم. جایی که همیشه آرامبخشی در رگهایت جاری باشد و تو "نادانسته" با لبخند زیبایی فقط اطرافت را نگاه کنی و نفس راحت بکشی.

  

جشنواره فیلم مرغ

یه زمانی سیمرغ افسانه بود... الان یه مرغ هم افسانه س!

با توجه به تورم شدید قیمت مرغ یک جشنواره فیلم در تهران برگزار خواهد شد.

جشنواره فیلم مرغ - تهران تابستان 1391

خانوادگی - "پسرم چند وقته مرغ نخوردی؟"
درام - "جدایی مرغ از سفره"
ترسناک - "میدانم تابستان گذشته مرغ خوردی"
تخیلی - "من، ترانه، هر شب مرغ می خورم"
کمدی - "مرغ خورها"
اجتماعی - "دیشب بابات مرغ خورد آیدا"
اکشن - "مُرغمن"
جنایی - "قتل در مرغ فروشی"
گریه دار - "میخواهم مرغ بخورم"
وسترن - "بخاطر یک رون مرغ"

لطفا بدون ذکر منبع از این مطلب استفاده نکنید. قانون کپی رایت را رعایت فرمایید. مغسی.

اندر باب باب و متعلقاتش

باب و متعلقاتش کلا معانی بسیاری دارن میدونی؟

باب - بمعنای در

باب - بمعنای فصل

باب الحوائج - کسی که حاجت ها را براورده می کند

بابز - بمعنای مال آقای اسکاتلندی بنام باب. مثل بابز فیش اند چیپس

بابولی - بمعنای بابا جان. کلام محبت آمیز پدرانه

بابولی - بمعنای شکم گنده

بامبول - دبه کردن

بیمبیل - آلت مردانه (!)

بیمبیل - یک چیزی مثل بیلبیلک

بیلبیک - دسته یا آویز یا دکمه یا خلاصه یک چیزی که بیرون زده و بآن میشود دست زد

اما خودمونیم بامبول و بیمبیل خیلی جالبن!


اندر باب "معنی"

"همانا اندرا بابا معنیا"
دماغم با همه ی دماغ بودنش بعضی وقتا مثه اگزوز ماشین کار می کنه. آره همونی که دست فیل توش بود. اره میدونم. چی؟ معنی نمیده؟ اصلا معنی یعنی چی؟ معنی همون مفهومه آیا؟ بگو درخت!؟ گفتی؟ حالا چی گفتی؟! آهان. آره. معنی. حالا والا دادنو ندادنشو من نمیدونم امشب رو چه مودیه ولی معمولا میده. آره آدم گیری نیست. اکثر موارد همینطوریه. حالا فیلو نمیدونم ولی. اما ماهی معمولا توی آبهای آزاد که شناور میشه معنی میده ولی روی زمین که میاد معنی نمیده. کلا معنی مثل میوه میمونه میدونی؟ بعضی وقتا میده گاهی نمیده.
اما نه واقعا کی تعیین میکنه چی معنی میده چه نمیده؟ منطق؟ عقل؟ فکر؟ اصن شاید من بخوام بدون منطق حرف بزنم کی ثابت میکنه منطق چی میگه؟ اصن منطق مگه آدمه؟ نه اون آدمه که تو حرفشو قبول میکنی؟؟؟ حرف منو فیلو دماغو ماهیو میوه رو زمین میندازی که حرف اونو بپذیری؟؟ واقعا که.
ولی خودمونیم خوب گیج شدیا! یعنی یه آن گفتی این چی میگه؟! منم میدونم. پرده هم همینطوریه. وقتی ازش برمیدارن ب رداشته میشه. معنیش وقتی ورداشته میشه معلوم میشه. میدونی؟ یعنی پرده برداری که میشه. بعضی ادما کلا برداشتنی ان. یعنی اول باید برشون داری بعد معنیشون معلوم میشه. بعضیارم باید پرده برداری کنی بعضی ام که پرده شونو دادن بشورن... کلا کارش خوبه تمیز میشوره. فیل سر کوچه رو میگم. همون که دماغش درازه. کرده تو کفش من دماغش. بعنوان بو گیر. درازه جواب میده. معنی هم که داره. خب پس. خیلی هم خوب شد.

این هم بود در باب معنی.

:)