Im gettin fukin depressed. i cant find a fukin job n i dont have any fukin frendz. Although the happiest perfect marriage, im guessin dat im depressed. jus 2day. or maybe its the hormonz. cuz i got period 2day.

شهربازی

هورااااااااااااا رفتیم شهربازی خخیییییییلی خوش گذشت. انقد خندیدیم فک و فوکمون اومد پایین! از بستنی قیفی های "آویزون"! =))))) بگیر تا روهم نشستن تو ماشین محمد. خیلی باحال بود. کلا اولین بازی که سوار میشی خیلی بت حال می دده. از همه بیشتر. و ما بازی "جدید" و "ساخت ایران"! فریزبی رو سوار شدیم. خییلی خوب بود!! بعد سورتمه بود که کلا کج شدیم و حرکاتش یجوری عجیب غریب و ییهو بود که مهران فک کرده بود خرابه!!  سینما 4 بعدی ام باحال بود. تابحال ندییده بودیم. حقا که این بلاد خارجه ای ها چه کارها که نمی کنند پدرسوخته های با جیره و مواجب. ما را مسحور خویش کردند. اقای دایاناسار از بتوی فیلم می امدند بیرون بتوی صورت ما!! جلل خالق. پسره که قشنگ بیرون بود دیگه. بعد از درو دیوار بتوی چشمان و صورتمان چیز میز می آمد! از توی صفحه سینما می امد بیرون میومد توی ما!! و بجایی رسیده بود که من ارزو می کردم پسره دیگه نیفته!! اخه وقتی میفتاد همچین صندلی می رفت پایین که کمر ادم با ماتحتش یکی میشد. اولاش جالب بود ولی دیگه به شکنجه شدید تبدیل شده بود اخراش. اصابمو خورد کرده بود. حرف شکنجه شد یاد رنجر افتادم. کللا شهربازی برای ادمهای مازوخیست خیییلی خوبه!! و برای آدمهای ترسو! بعد برای ادمهایی که ترسوان ولی می خوان خودشونو عوض کنن. و برای ادمهای جسور.و ادمایی که می خوان خودشونو محک بزنن در وسط ورطه نابودی و وحشت و اینا! یعنی کلا خودشونو پرت کنن وسط ورطه. واسه این ادما خوبه.

من بشخصه اولش تو رنجر به گه خوردن افتاده بودم! ولی بطرز خیلی عجیب و جالبی به ناگه احساس جسارت شدیدی بهم دست داد. مثه این ادم تخسای شر جسور شده بودم که مثلا از اینکه بپرن تو اب داغ لذت می برن و همه می کشن کنار ولی اینا می گن "لگن بعدی رو زودباش بیار بپرم توش"!! یعنی بطرز عجیب و غریبی از اون حالت وحشتناکش لذت می بردم! مثه دیوونه ها شده بودم. احتمالا شدت ترس و به غلط کردن افتادن انقدر بوده که یهو اثرش برعکس شده!! اخه بدبختی هیچ گهی ام نمی تونی بخوری وقتی سوار یه دستگاهی. اقای رارنده نگر دار من پیاده میشم! مثلا وقتی سوار ترنی و می رسه سر اونجایی که می خواد سرازیر شه رسما هیچی نیستی. هلپلس ا هلپلس ای. بعد هیچی دیگه مجبوری باش مواجه شی. منکه در اون قسمت کلا تو ایمان بودم!! یعنی اگه ایمان نبود افتاده بودم! برای بدن ظریف و لطیف ما این بازی های خشن ناک و بدجنس اصلا مناسب نیستند!!ما را بهوا پرتاب می کنند لعنتی ها. ببببببسکه ما پر وزنیم :دی !

از دستان عرق کرده مان در سینما 4بعدی نگفتیم. الهام که می گفت من ناخونامو تو دستش فرو کرده بودم! ؟ ولی خودم اصلا یادم نمیاد اینکارو کرده باشم. فقط انقد دست همو منو الهام  و ایمان فشار می دادیم که خیس شده بود دستامون. نگار باحال بود. هرجا دایناصوره رو نشون می داد صورتشو می کرد طرف محمد!! اخی نازی. اتفاقا ما از اقای دایاناصار بسیار خوشمان امد و دوست داشتیم بیشتر از صفحه بیرون بیایند. اما نیامدند.

ادم در این سینماها یاد جوک ترکه میفتد. که میره سینما شیره میپره طرف دوربین این خودشو می کشه کنار. میگن بابا فیلمه. میگه خب شما می دونین فیلمه. شیره که نمیدونه! اونجا ام همینطوری بود. شیره میومد بیرون ادمو میخورد!! :پی

پسره متصدی سینما هم خیلی باحال بود. دید ملت اولین بارشونه میان و همچین گرخیدن چون نمیدونن قراره چی بشه (ادم بطرز بیهوده ای خیال می کنه مثلا صندلی قراره از جاش کنده شه بره رو هوا دو دور بچرخه!) یهو گفت زیر پای راستتون یه پدال قرمزه.... آقا یه ملت دولا شدن زیر پاشونو نگاه کنن... حالا هرچی نگاه می کنیم هیچی نیست!!!! بعدم که می گه: خب کمربنداتونو ببنیدین الان فیلم شورو می شه. بازم یه ملت دستشو رفت سمت چپ کمرشون!! حالا هرچی می گردیم کمربند نیست. ها ها ها!! خدایی بامزه بود. الهام که تا دو دقیقه بعده  شوروع فیلم گیر داده بود که :من کمربندمو پیدا نمی کنم! هی می گفتم بابا شوخی کرد! جدی گرفته بود. دیدی ادم چجوری پنیک می کنه وقتی می ره شهربازی. همش هولی و می ترسی تو بازیی که نشستی مثلا کمربندت شل باشه یا باز بشه. یا فک می کنی یه بلایی سرت میاد!! ولی بازم از رو نمی ری هی می ری سوار میشی.

فقط بدیش اینه که به هیجان شدید عادت می کنی و بازیا دیگه واست اون حسو حال اولو ندارن. درضمن تجربه ثابت کرده بعد از دلو روده یکی شدن در بازیهای مختلف یه سیگار تازه خوب، بد میچسبه! ماکه چون یواشکی بودیم زیاد نکشیدیم ولی همان هم بسیار به ما حال داد. و کلا در ارامش پس از طوفان تاثیرگذار است!!!