کلمات تو کله ی من فقط میرنو میان.هی میرنو میان. ولی ندرتا نوشته میشن. اما همیشه واسه خودشون در حرکتن. تئوریهای جدید کشفای جدید، حرفای جدید. سبکهای نوشتاری جدید. کارهای هنری جدید. و غیره.

اما بازم ندرتا نوشته میشن. ولی همیشه در حرکتن و یجا نمیمونن.

بعصی وقتا هر قسمت از کله م به یچی فکر میکنه. یکی میخواد حرف بزنه و تئوریهای جالب توجه جدیدشو بگه.اون یکی میخواد روتین زندگی این روزامو بنویسه.خیلی ساده. هه!زندگیم!! من اصن زندگی ندارم واسه خودم!!

بهرحال روتین روتینه.

دلم نمیخواد چرتو پرت بنویسم این روزا.وگرنه زیاده.

اینو اصن ننوشتم که میخواستم واسه دررفتن از زیر استخر رفتن به دروغ بگم پریودم ولی از قضا واقعنم پریود شدم.

اینو نگفتم که بره اولین بار پریودم افتاده جلو بجای عقب.

اینو نگفتم که اونروزی همون اول ظهر که بیدار شدم حالم بطرز جالبی جا اومد چون هیچکی نپرسید چی شده چرا چشات خیسه چرا گریه کردی؟ که منم بگم بابا گریه نکردم از چشام آب میاد (بدلیلی نامعلوم). درواقع احتمالن هیشکی اصن متوجه نشد که من حرکاتم عجیب غریبه و نور چشممو میزنه و غیره.

 

اینکه من چه کتابی میخوام بنویسم یا خواهم نوشت مهم نیست.مهم اینه که من میخامو میام.

 

بعضی وقتا تو زندگی بعضی ادما کوچیکترین اتفاقا میتونن بزرگترین تغییراتو شادیهارو دربر داشته باشن. اتفاقات کوچکی که شخص مذبور برای افتادنشان خودش را میگاید بمدت بیستو یک سال ولی باز هم نمیفتند. اتفاق کوچکی که اگر شخص مذبور انرا از سنگ خارای بیابان افریقا هم خواسته بود دلش به رحم می امد و کاری میکرد، اما کسیکه از او خواسته شده بود اصلا انگار نه انگار بود.اتفاقات پیش پا افتاده ای که اگر جناب نیوتن هم جاذبه را کشف نمیکرد بالاخره پس از اینهمه سالو این صحبتها می افتادند. ولی زنهار.وا دریغا

برخی اتفاقات انقدر بی اهمیتند که ادمی حتی درش میماند که چرا و چگونه و چه ایا دلیلی دارد که برای چنین مطلب ساده ای ادم دست به دعا و نذرو نیاز بردارد؟ ولی باز هم برمیدارد و در جای جای مغز کوچک بیچاره اش امید میبندد به قدرت بزرگو والایی که آن بالاست و اعتمادش را نسبت به آن قدرت والا سرازیر مینماید و خوشحال است که آن قدرت بالا عجز او را در این خواسته درک کرده و کمکی خواهد کرد باو. اما همان انگار نه انگار که شنیدی.

برخی اوقات برخی افراد نذرها میکنند که اگر در دنیایی دیگر فرض محال غیرمحال شود و آن خواسته اجابت گردد تمامی باقی عمر خویشتن را باید به صلوات فرستادن گذرانند.ولی بازم هم وقتی زمان میگذرد ادمی تازه متوجه میشود که هی. که هیهات. که ای. که عجب. پس اینطور است که اینطور است.یعنی که بله. شما -یعنی ما-یعنی من- ول معطلید. نذرتان را برای خویستنتان نگه دارید یا آنرا بگذارید جلوی ایینه که دوتا بشود.و انکه میگویند دعا کنید و از ته دل باشدو این شرو ورها تمامش برای الکی است.و یا اینکه محتملتر از آن، این اجابتها برای بندگان خاص است که علیرغم جاکش یا *نده بودن یا بیشرف و کثافت بودن بازهم نزد خداوند جایگاهی دارند که هیچکس دیگری هم ندارد و حتی از پیتزا هم خیلی بهتر است.!

و بله. انچه ما میگوییم حقیقت محض است. گاهی اوقات برخی افراد اخرش هم نمیفهمند که روی چه حسابی است کار روزگار. اگر بحساب ادم خوب و بد بودن است که ما در صدر خوبهاییم و در تمام طول عمر کوتاهمان جز تره ی ترو تازه و دست اول برای دیگران چیزی خورد نکرده ایم و از طرفی از نظر در گه غلت زدن کلا با گه زاده شده ایم. پس بحساب بدیو خوبی نیست.

و این است آن عدالتی که ما از آن صحبت میکنیم و اسم چیزهای بسیار خوب خوب را رویش میگذاریم و میگذارند. و روی گه هایی که زندگی برخی مفلوکان را گرفته سرپوش حکمت و این صحبتها را میگذارند. حکمتی که ما هیچ چیز واللا از آن نفهمیدیم و تنها چیزی هم که از اخرالزمان در کله مان فرو شده آتش و مار و عقرب و کرم و سوسک و فشار قبر و له شدن و فلاکتو بدبختی و رنجو عذاب است.

نمیدانم واللا این حکمت که رنج کشیدن ما - من- در آن است چرا آن طرفش هم باز رنجو عذاب است پس!!

و این است آن عذابی که در پیش روی من است و همین کلمات تایپ شده در اینجا هستند که روزی بشکل مارو عقرب و جونورهای وحشتناک در خواهند امد و دهن مرا بگا خواهند داد.

شهادت خواهند داد که من کفر گفته ام. ولی من نگفتم. من فقط میگویم و این است عدالتی که دم از آن میزنند.

باشد.قبول.اگر این رنج حکمت است پس بچرخد تا بچرخیم. باشد. ما تحمل میکنیم ولی یادتان باشد که وعده ی روزهای خوب در دنیای دیگر به ما داده اید. پس وقتی ما مردیم هم دهنمان را با کلی عذاب غیرقابل شمارش پر نکنید خواهشن که ما هم بگوییم ای گور پدر خرمان کنند که همان وقتی که زنده بودیم لااقل مشروب نخوردیمو مست نکردیمو با اینو آن هم خوابگی ننمودیم.

خلاصش که داداش من لطفا حساب این رنجایی که اینجا میکشمو داشته باش که بعدن زیرش نزنی. قربونت.