Dreams r the weirdest things. I guess it was last night dat I had a dream about this guy dat I hate n stars in small ville serial. He used 2 disgust me, but its weird dat I now kinda feel close 2 him!!cuz I think I was kinda holding me I mean I was kinda in his arms in my dream, n now the way I feel about the guy is changed becuz of a dream! It s really weird.

 

من می خواهم بروم

تابحال شده که دلت بخواهد فقط تو را ببرند یکجایی

که فقط دراز بکشی و سفید باشد

ولی اسمش تیمارستان نباشد؟

من دلم میخواهد.

من خسته ام

شاید هم نیستم

و آنی که الان دارد میگوید شاید نیستم خودش هم با خودش درگیری دارد

و آنی که سالم است آنی است که اصلا نیست

چون هرکدامشان جدا هستند اما مثل هم هم نیستند

اراجیف بافی زمانی کار ما بود

ما را احساس بهتری میداد

باعث میشد خوبتر شویم

بهتر شویم

تابحال شده که دلت بخواهد بروی تا آآآآآآآآآآآنننننور آب ها؟؟

بروی هاوایی؟

بروی یک هتلی که پنجره قدی اش روبه دریا واز شود

و تو صبح بیدار شوی کنار یک مرتیکه که معلوم نیست کدوم خری هست

و با همان لباس زیر یک فنجان قهوه برای خودت بریزی

و بروی جلوی پنجره دریا را نگاه کنی؟

خب، من دلم خواسته.

اما دلم بعدش را نخواسته که یارو مرتیکه از پشت میچسباند به آدم و در آغوش میگیرد آدمو

مرا تنها بگذارید

ولم کنیییییییید

من میخواهم تنها باشم

من میخواهم همه ی همه ی همه ی همه چیز آنطوری باشد که من میخواهم

من میخواهم او همانطور فکر کند که من میخواهم

همانطور عمل کند

من میخواهم پرواز کنم یهو

بروم یکجایی که انقدر همه چیزش برایم تازگی داشته باشد که بمیرم از تعجب و هیجان

تمام مردمش علاقمند به ارتباط با تو باشند ولی نخواهند چیزی تویت بکنند

همه شان باحال و پایه باشند و در مهمانی بزور بتو اکس ندهند

بلکه بگذارند خودت انقدر علف بکشی تا بمیری

آنجا که علف کشیدن ضربان قلب را بالا نمیبرد  وهرچه بکشی باحالتر است.

آنجا که وقتی من علف میکشم توهم بگیرم و ببینم وسط اتوبان هستم و چند زرافه در اتاق می چرخند.

آنجا که توهم بزنم مرد هستم و در آینه فردی را با ریشو سیبیل ببینم

البته نه انقدرهم بد ها

....

دلم میخواهم بروم جایی که نه هیچکی ریخت مرا ببیند نه هیچکی ریخت مرا ببیند.

جاییکه نخواهم جوابگوی زن بودنم باشم

جاییکه بخاطر برخی کارهایم که البته حق هم داشته ام بکنم، خودم را سرزنش نکنم

جاییکه خودم را مسئول لاغر شدن شوهر ندانم

جاییکه هیچکس با هیچ کس هیچ نسبتی نداشته باشد و همه واسه خودشان باشند همه آزاد باشند لخت مادرزاد به خیابان بروم و فقط کلاغ ها مرا بهم نشان بدهند. فقط گربه ها نگاهم کنند.

جاییکه آسمانش رنگ دیگری باشد

جاییکه هیییییییییییچ محدودیتی نباشد همانطور که من برای خودم قایل نیستم

جایی که بپری تو اتوبوس هایش و بعد بلیط نداده فرار کنی و راننده سیبیلوی اتوبوس دنبالت نیفتد و فقط سر تکان داده و بگوید: بچه های تخس بازیگوش... ها ها ها...نچ نچ نچ...

جایی که آدم بتواند راجع به هر پسری که میخواهد نظر بدهد و بعد هی به او گیر ندهند و باو نچسبانندش

جاییکه بروم روی پشت بامش و آفتاب بزند تو فرق سرم

جاییکه هوایش تمیز است

جاییکه یک آدم خوشکل به آدم گیر میدهد و با آدم حال میکند ولی هیچوقت زندگی با او معمولی نمیشود

جاییکه مردهایش هرروز مثل روز اولی که تو را دیدند از دیدنت هیجان زده میشوند

و هر دفعه تو را لخت می بینند بی درنگ راست می کنند حتی اگر 50 سال با هم زندگی کرده باشند

جاییکه عشق هایش تا روز آخر عمر به سوزانی روز اول باشد و هیچ خودخواهی نباشد

جایی که آدم مثه آدم بتواند حرف بزند.

جاییکه هیچکس توش لوس نباشد

 

یکی بیاد منو ببره.

ببنده.

جمع کنه.

چه میدونم.

یکاری بکنه

چون من تموم نمیکنم نوشتنو


جایی که بتوانم همینطوری بیفتم رو میل و ساعتها اونطوری بمانم

جاییکه بتوانم در آن افسرده باشم


سوتی های پریشب باید بیادگار نبشته بشوند: "سایه ی گودزیلا" سوتی من، "سنگ بیار کاغذ قیچی" سوتی ایمان، و "دونفره" سوتی مهران :)))))))

The best thing about being married is that when your husband just suddenly out of nofukinwhere decides to cum inside u, the fear of getting pregnant is not as devastating as if it was your boy frend or some stranger. God bless all the LD shit cuz mankind don’t know wat the hell it does but it defenetly has saved many lives!

Well… after all we’re married u kno… there’s nothing wrong with havin a kid!! =))))) (do u recognize the nervous laughter here?! U shud!


and yes.... i was like :O i was like: R u serious?????????? :O i couldnt fukin believe it n now at 1 a.m. he's gone 2 get the motherfukin antipregnancy pill. 


I dont kno how to feel


I just dont.


I really dont kno how I am rait now.... but I hope i'll feel better in the morning.... some fucked up shit man... FUcked up SHIT i'll say. motherfuckin shock it has , u wont believe. I didnt... i couldnt... but then i did... cuz i saw he had actually done it n then it was just shit man...I donno why im writin this i just... it's awfully weird cuz I DONT KNo how to feel.... i dont feel anything... im confused... im shocked.... im like up in the air.... but im fine... i guess i'm just scared dat some shit will happen u kno?? dat's really all....  but ill be fine.... i will be... it's not even a deal.... it's just the shock dat hurts me.... i'll be fine.

I donno wat the fuk 's wrong with me but my heart keeps aching. when i get happy, angru, or upset... no matter wat... it just fukin starts 2 ache. as in rait now its aching. n i hate it so much dat i jus wanna die or sth.

it sucks so much.

Im gettin fukin depressed. i cant find a fukin job n i dont have any fukin frendz. Although the happiest perfect marriage, im guessin dat im depressed. jus 2day. or maybe its the hormonz. cuz i got period 2day.

شهربازی

هورااااااااااااا رفتیم شهربازی خخیییییییلی خوش گذشت. انقد خندیدیم فک و فوکمون اومد پایین! از بستنی قیفی های "آویزون"! =))))) بگیر تا روهم نشستن تو ماشین محمد. خیلی باحال بود. کلا اولین بازی که سوار میشی خیلی بت حال می دده. از همه بیشتر. و ما بازی "جدید" و "ساخت ایران"! فریزبی رو سوار شدیم. خییلی خوب بود!! بعد سورتمه بود که کلا کج شدیم و حرکاتش یجوری عجیب غریب و ییهو بود که مهران فک کرده بود خرابه!!  سینما 4 بعدی ام باحال بود. تابحال ندییده بودیم. حقا که این بلاد خارجه ای ها چه کارها که نمی کنند پدرسوخته های با جیره و مواجب. ما را مسحور خویش کردند. اقای دایاناسار از بتوی فیلم می امدند بیرون بتوی صورت ما!! جلل خالق. پسره که قشنگ بیرون بود دیگه. بعد از درو دیوار بتوی چشمان و صورتمان چیز میز می آمد! از توی صفحه سینما می امد بیرون میومد توی ما!! و بجایی رسیده بود که من ارزو می کردم پسره دیگه نیفته!! اخه وقتی میفتاد همچین صندلی می رفت پایین که کمر ادم با ماتحتش یکی میشد. اولاش جالب بود ولی دیگه به شکنجه شدید تبدیل شده بود اخراش. اصابمو خورد کرده بود. حرف شکنجه شد یاد رنجر افتادم. کللا شهربازی برای ادمهای مازوخیست خیییلی خوبه!! و برای آدمهای ترسو! بعد برای ادمهایی که ترسوان ولی می خوان خودشونو عوض کنن. و برای ادمهای جسور.و ادمایی که می خوان خودشونو محک بزنن در وسط ورطه نابودی و وحشت و اینا! یعنی کلا خودشونو پرت کنن وسط ورطه. واسه این ادما خوبه.

من بشخصه اولش تو رنجر به گه خوردن افتاده بودم! ولی بطرز خیلی عجیب و جالبی به ناگه احساس جسارت شدیدی بهم دست داد. مثه این ادم تخسای شر جسور شده بودم که مثلا از اینکه بپرن تو اب داغ لذت می برن و همه می کشن کنار ولی اینا می گن "لگن بعدی رو زودباش بیار بپرم توش"!! یعنی بطرز عجیب و غریبی از اون حالت وحشتناکش لذت می بردم! مثه دیوونه ها شده بودم. احتمالا شدت ترس و به غلط کردن افتادن انقدر بوده که یهو اثرش برعکس شده!! اخه بدبختی هیچ گهی ام نمی تونی بخوری وقتی سوار یه دستگاهی. اقای رارنده نگر دار من پیاده میشم! مثلا وقتی سوار ترنی و می رسه سر اونجایی که می خواد سرازیر شه رسما هیچی نیستی. هلپلس ا هلپلس ای. بعد هیچی دیگه مجبوری باش مواجه شی. منکه در اون قسمت کلا تو ایمان بودم!! یعنی اگه ایمان نبود افتاده بودم! برای بدن ظریف و لطیف ما این بازی های خشن ناک و بدجنس اصلا مناسب نیستند!!ما را بهوا پرتاب می کنند لعنتی ها. ببببببسکه ما پر وزنیم :دی !

از دستان عرق کرده مان در سینما 4بعدی نگفتیم. الهام که می گفت من ناخونامو تو دستش فرو کرده بودم! ؟ ولی خودم اصلا یادم نمیاد اینکارو کرده باشم. فقط انقد دست همو منو الهام  و ایمان فشار می دادیم که خیس شده بود دستامون. نگار باحال بود. هرجا دایناصوره رو نشون می داد صورتشو می کرد طرف محمد!! اخی نازی. اتفاقا ما از اقای دایاناصار بسیار خوشمان امد و دوست داشتیم بیشتر از صفحه بیرون بیایند. اما نیامدند.

ادم در این سینماها یاد جوک ترکه میفتد. که میره سینما شیره میپره طرف دوربین این خودشو می کشه کنار. میگن بابا فیلمه. میگه خب شما می دونین فیلمه. شیره که نمیدونه! اونجا ام همینطوری بود. شیره میومد بیرون ادمو میخورد!! :پی

پسره متصدی سینما هم خیلی باحال بود. دید ملت اولین بارشونه میان و همچین گرخیدن چون نمیدونن قراره چی بشه (ادم بطرز بیهوده ای خیال می کنه مثلا صندلی قراره از جاش کنده شه بره رو هوا دو دور بچرخه!) یهو گفت زیر پای راستتون یه پدال قرمزه.... آقا یه ملت دولا شدن زیر پاشونو نگاه کنن... حالا هرچی نگاه می کنیم هیچی نیست!!!! بعدم که می گه: خب کمربنداتونو ببنیدین الان فیلم شورو می شه. بازم یه ملت دستشو رفت سمت چپ کمرشون!! حالا هرچی می گردیم کمربند نیست. ها ها ها!! خدایی بامزه بود. الهام که تا دو دقیقه بعده  شوروع فیلم گیر داده بود که :من کمربندمو پیدا نمی کنم! هی می گفتم بابا شوخی کرد! جدی گرفته بود. دیدی ادم چجوری پنیک می کنه وقتی می ره شهربازی. همش هولی و می ترسی تو بازیی که نشستی مثلا کمربندت شل باشه یا باز بشه. یا فک می کنی یه بلایی سرت میاد!! ولی بازم از رو نمی ری هی می ری سوار میشی.

فقط بدیش اینه که به هیجان شدید عادت می کنی و بازیا دیگه واست اون حسو حال اولو ندارن. درضمن تجربه ثابت کرده بعد از دلو روده یکی شدن در بازیهای مختلف یه سیگار تازه خوب، بد میچسبه! ماکه چون یواشکی بودیم زیاد نکشیدیم ولی همان هم بسیار به ما حال داد. و کلا در ارامش پس از طوفان تاثیرگذار است!!!

جملات قصار

دیوانه از قفس پرید. قفسی که مرغ همسایه در آن غاز بود. غازکی که قالب پنیری دید بدهان برگفتو زود پرید. پریدشو پریدش سر کوهی رسیدش دو تا منگل رو دیدیش یکی به اون غوز داد یکی بهش گوز داد. غوز رو خودش برداشت. گوز رو دادش به گوزی * . گوزی به اون اکانت داد. اونم اکانتو گذاشت تو قفس که بهوای اون دیوانه به قفس مرغ همسایه که غاز بود برگرده. و برگشت. و حالا دیگه دیوانه از قفس نپریده. اون برگشته. و واسه همینه که دیگه گودبای پارتی یا گوزبای پارتی فایده نداره. چون دیوانه دیگه همش پای کامپیوترو اینترنته. با اون اکانتش. اه اه اه. دیوونه. !

 

*(گوزی یچی مثه نمکیه. نون خشک بش می دی واست می گوزه)

تو گوشت را لنباندی....

تو گوشت را لنباندی.... و نفهمیدی.... من با چه هراسی گوشت را از یخچال همسایه دزدیدم. همسایه زودی فهمید. بیلش را برداشت و دنبال من دوید. از لای دیفال به من کرد نگاه. او بیلش را پرت کرد طرف من و من جاخالی دادم. .... 

همساده بیل را طرف من پرت کرد.... گوشت از دست تو افتاد بخاک.... و تو رفتی..... و هیچوقت نفهمیدی.... که من با چه هراسی گوشت را از یخچال همسایه دزدیدم...... و هزاران بار با خودم فکر کردم: ... که چرا یخچال ما گوشت نداشت.

the Stuff!

اینو پریروز نوشتم: 

 

 

i mean God really cant expect man 2 just THROW AWAY his sekshual needs now, can he?! no he cant! i mean come ON. it's Hormones. u kno wat they are? they r somethings dat make ur Member want things! n actually its mostly in ur brain but eventually it leads effects 2 ur Thingi! i donno if they call women's also a thingi or not but anyway, i mean a woman's. cuz 4example me, im not always hornee. ofcors im not. but the times in month that i am, i really AM my friend!! i mean the brain just keeeps on going n goin n stuff... n each time Sudenyly some thought or picture comes in2 my brain n im like: wow... damn... now that IS Sick!! n good! n i was jus in wc n i just lukd in the miror n said 2 maself dat Mer, u r the Most twisted creative person on earth in this matter! i mean no1 can possibly be more creative in this mater than i am. no one. n khob dat leads 2 stuff. n ofcorse u don necesarily have 2 Do anything. u kno? like jerkin off i mean. now dat u don want 2 n all. thinkin of it is good n all itself. but wat im sayin is dat God cant do this 2 man. ! i mean it.

and btw oh the whole chik thing!! its stupidly on my mind! i mean im like: boy i want a girl! a chik i mean. dats more of a rfantasy n fancy like doings. its not sekshual dat much. u kno. all of a suden in mah ramezun im like All Sekshualities! i might as well like having seks with dead ppl or sth!!! hoooooooogh. its the brain thing man. it just goes on n on. n u KNO wat i LIKE and all dige.... so even the chik thing leads 2 dat. cuz u kno i don like chiks sekshualy. n dats some fancying man. i control myself ofcorse. but i keep wondering wat wud God do if he was a human being. n he had hormons gholgholing in him! n he was apart 4rom his husband-wife. n he couldnt make love nor be made love 2. then wudnt he Think??! st the thoughts just rush in2 ur brain n mind u kno? i mean u don have 2 think exactly. or every man or boy u see, every psg or line u read dat suggests any kinda anything... turns u a bit on...!! dats a lil hard 2 control. i mean controlin isnt hard, the lack of pleasure is. the pleasure tempts u, orelse its not like u r in dat much of neeeed u kno?

THANK GOD dat almost one month later ill be living with my lovin husband n all this hormon nightmare will end 4ever!!harchand age manam ke i guess ill still have my Twisted ideas IN MY HEAD. thinkin of em. or maybe even doin stuff every once in a while. u kno? MAYBE. i donno yet. harchan i still think becuz u r fulfilled after starting living 2gether, u wont have th ose twisted wants anymore. just like i didint. i had even stopped likin them 4 awhile!! i was all like : na i want romantic only. n i still do. with him i mean. dats why the twisted ones have 2 be in my head only. cuz i cant think of having them with him, atleast not now. romantic is more n more a turn on. i mean theu r just so different u kno? SO different. i don even kno myself when im drownin in those thoughts n wantings n Craziness n wildness. lets hope that "everytime u want" romantic seks n normal seks with a little bit of kink will take the psycho thoughts away!! cuz My thoughts n stuff my friend, r WAY over the border of kink!!it wishes 2 be kink! n thk God dat my love is also much into the kink dat prefers it i guess! but as i said My kink is just crazy. he don kno most of my kink. he just knows the ones dat ive let him kno! My kink... u cant imagine. its just insane. one cant even dream of ME having those thoughts n likings!! ME!! im like the type dat luks like don even like seks!!! but im tellin u my friend, when hornee, i kud have seks with a table!! so dont push me ok?!!im tellin u... at these times a glass of water can turn me on!! so dont even think dat! dat is so bullshi t.im a kind of creature dat ull never kno. dat no1 can ever figure out, except after knowing me completely. but still u cant guess wats on my mind. st i luk at boys or guys on tv n all i see is "how dey make lov"!!? or how is dat one is bed?! or i bett this one's a gud fuker!! or dat one's hot!! of course as i said only SOMEtimes in month im like this (like now almost!!) the other times im all normal like i don even like seks or watever. no hormons. but i feel so alone in it. cuz i feel like no other female is like dat except the slu t s dat r so worthless dat just wanna get fukd. dey don understand no fantasy no shi t. they don think. but im all different. n all my point in sayin all these was that God shouldnt have set the ghosl rule 4 after c u ming.cuz ppl cant not cum 4 a month. ok?! thank u!

they need touchin bein touched n ALL DAT. n when that isnt possible, khob ofcourse they turn 2 their fantasies n thoughts n... dats wat happens  

 

the last days i kud literaly jerk off 3 times a day n still wanted more n more. i just couldnt stop! i meant it when i said when hornee, a woman can have seks 24/7.i was just like dat n still a litle am.but thnk God the hormones r reducin alot.

 

hard workin day!

ok here we go, or here we Come! hoof ive been meaning 2 talk 2 u ALOT during the holydays (eid) but hell i just cudnt find the time! or the opportunity. 2night is the first night dat iman isnt with me so i thought i write u some n tell u about the very very important news of 2day my friend. :) infact, ladies n gentlemen, i made Gheime 2day! :DDDD i KNOW!! its awesome! n gush knows it got sth outta me not the hell outta me though, cuz im used 2 kitchen work but tthis... this was alot n actually my thumb got hurt:(!! fek kon! the goddamn ghablame(!!:))) i was holdin 4 10 minutes n all... but i made gheime n its Great, 4 ur information. yes :) iiiiiiiii im excited!

i left it 4 tomorrow's lunch when imanam ham bashe.

u kno he's been lukin 4ward 2 me makin gheime!!:D so.... uuuuuuuhhhhhh gush it made me tired. i was in the kitchen the Whole day!! God knos house work kills u. i mean it really does, its so hard. n so Much u kno. it just never ends. just the too much Constant dish washing is enough 2 killin exhaust u.

n God knos dat u dont get 2 work when ure doin house work. most of the time ure in the kitchen, the rest u r resting 4rom the damn kitchen stuff work!!so dat just makes ur day.

wat i made 2day were: making breakfast, wash n all, make lunch, wash n all, make 2morrow's lunch, warm up n make eggs 4 dinner, wash n all !!!!

حالا خوبه که

همینطوری هی فقط درست کردمو شستمو اینا دیگه. خوبه چنتا قابلامه بیشتر نداریم هی مجبورم بشورم استفاده کنم وگرنه صد تا قابلامه جمع می شد.i like cleaning. orelse it wud had been tough. n hard. 

سُخُنی با بقیه


جالبه. واقعنم که من یدونه ام.همه خودشونو می کشن وبلاگشونو همه بخوننو نظر بدن. اونوقت من تموم سعیم اینه که وبلاگمو خصوصی نگه دارم. ! حتی دیگه تو لیست وبلاگها هم منتشرش نمی کنم که افراد جدید نیان تو. یعنی این آمار بازدیدکنندگان نشوندهنده ی کساییه که به اینجا سر می زنن همیشه. اول همینطوری می خواستم بدونم چند نفرن چجوریاسو اینا. ولی بعد دیدم واقعا دوست دارم روزی بیاد که آرام بخشم کاملا خصوصی خصوصی بشه. وااای فقط کافی بود آدرسشو تو کلوب می ذاشتم! بازدید می شد روزی هزارتا! بگذریم از کلی کامنت که بهر دلیلی می دادن.واسه جلب توجه. ولی خب از اولش تا حالا هیچوقت نخواسته م نظر کسیو راجه به چیزی که می نویسم بدونم!

خللاصش که فقط خواستم محض اطلا بگم که اینجا خصوصیه و من هیچ علاقه ای به بالا رفتن بازدیدم ندارم و حتی ازش بدم میاد چون هر اسکل مسکل اره اوره شمسی کوره ی دره داهات ضایه میخاد پاشه بیاد حرفای باارزش عزیز خصوصی منو بخونه. عمرا بذارم!


تا حالا شده سرما خورده باشی بعد دو روز باشه فقط سوپ خورده باشی و هر از گاهی بمیری از گشنگی و با اینکه نسبتا خوب شدی هنوز مجبور باشی فکر گلوت رو بکنی و فقط سوپ و چایی و نون قندی بی کنجد (که البته حالا بی کنجدش تموم شده و شده چایی بدون نون قندی و در نتیجه چایی خالی) بخوری بعد اتاقت مثه یه "مـِس" واقعی به انگلیسی باشه. یعنی کلی بهم ریخته باشه بعد یه مقوا رو از یدونه از شیشه های پنجره اتاقت کنده باشی بخوای دوباره بزنیش، بعد کلی کثیف و عرقی باشی و کلافه و از این وقتا که آدم نمی دونه چیکار کنه و اصن چه خبره و کجاست (از این حالت یجور سردرگمی خیلی بدم میاد. وسط زمینو هوا و اینا) بعد همینطوری که کثیفو مثلا چسبو و اینا هستی شوهرتم قرار باشه شب بیاد اینجا بعد هم مریضی نباید نزدیکش زیاد بری، هم چسبو و کثیفی هم بهم ریخته ای هم اصن یجورییی... ؟

ها؟ شده؟

واسه من شده.




ب.د.خ.ن*: الآن حسم یه چیزی شبیه قاراشمیش ا فک کنم. نمی دونم واللا، چیزیه که در جواب خودم می گم.


*= بعدش دلم خواست نوشتم.

برگشت (:

(: آرام بخشمو برگردوندم (: فیلترش کرده بودن فلان فلان شده ها. و ما فهمیدیم که چرا اینکارو کرده بودن. یعنی پرسیدیم و فهمیدیم. و بعدشم بیشتر فهمیدیم که دیگه باید سرمان را در یه جاییمان فورو کنیم و حرف بد بی ادبی نزنیم. وگرنه پیدامون کرده و فیلترمان می کنند.
بهرحال خوشحالم که نجاتت دادمو پیش خودم برت گردوندم آرام بخشم (:
u kno how much i love u.


حالا بذار برات بگم... دستم یا بوی پیاز می ده (از پریشب تا حالا) یا مایع ظرفشویی. بـــــــس که شوریدمو سابیدم این روزا. و تازه اولشه. حالا هی قابلامه بشور خانم خانوما. می خواستی ... چی بگم والا. حالا درسته که خوبه که طرحمو از الآن شروع کنم که سال دیگه تو خونه ی خودم بتونم آشپزی کنم ولی دیگه قابلامه سابیدن مد نظرم نبود خدایی! تا حالا اینکارو نکرده بودم. که اونم بخاطر مامان مجبورم. خلاصه که می ترسم (وووی ننه چقد جون عزیزم من!!!) می ترسم تا سال دیگه چیزی بعنوان "عروس" ازم نمونه! دستام بشه مثه پیرزنا ): !؟ نمی دونم ... می دونم حرف مسخره ایه. ولی خب خدایی آدم همش بشوره بسابه خب پوستش اذیت می شه دیگه. والا خواهر بیا شبا ماسک خیار بذاریم! یا شاید بهتر باشه بگم "بمالیم" !

اینکه مجبوریم مودبیاتجات باشیم خیلی گند ه. می بینی تورو خدا آدم حرفم دیگه نمی تونه بزنه. استغفرلا. آخه مگه میشه اونطوری حرف نزد؟! تازه حتی می ترسم حروفو با فاصله بنویسم! اگه بخوام حرف بی ادبی بی تربیتی بنویسم باید ستاره بارون کنم! در وا میشه گل میاد، ستاره و *سشر میاد !! بیا این اولیش! امان از من. می دونم.
موندم بعد اینهمه سال چطور تازه یادشون افتاده بوده من از کلمات کافدار زیاد استفاده می کنم.

هیجان المرگو الدوووله مامانــــــــــــــــــــــــــی هــــــی

بخش عزیزم... عزیز دلم.. الهی فدات شم که نبودی من چقد غصه دار بودم.آآآآه انقد دلم برات تنگ شده بود که نگو. اصن نبودی انگار جاییو نداشتم.

واااااااااااااااااااااااااااااااااااای نمیدونی چققد خوشحالم که از فیلتری درت اووردن. اصن باورم نمیشه. اصن واسه چی فیلترت کرده بودن؟

it's like a total miracle.
دعا میکنم خدا این روزارو از من نگیره که زبونم لال باز بی تو بشم..!! درسته که نمینوشتم ولی اصن غصه م میشد. من که جز تو وبلاگی ندارم. یار چهار پنج ساله ی من. (تازه آرامبخش از سال 83 بود ولی یبار همه چیشو پاک کردم.)

آه خیلی خوشحالم.

بوس (:

Despration!:I need a fuckin job

ای خدا یه کار ترجمه یا هرچی مربوط به انگلیسی برام جور کن.باشه؟من که انقد دنبالشــــــــم..... الان نشد واسه تابستون. پلیـــــــــز؟؟ اذیت نکن دیگه.خسته میشما.... تابستون میرم بچه نگر میدارمااااا.... گفته باشم.خدا بیشتر اوقات نه تنها بشخصه بلکه بوسیله بنده هاش هم کاری نمیکنه.و اونجاست که شاعر میگه حالا ما مینویسیم که نوشته باشیم.دعاهای ماام به پنکه سقفی ای چیزی گیر میکنه احتمالا بالا نمیره اوصولا(هرچند نه اتاق من نه همساده بالایی پنکه نداره) شایدم ایزوگام پشت بوم خیلی سفتو سخته.نمیدونم. بهرحال ما گفتیم. عد نگی نشستی تو خونه دعا میکنیا.خودت داری میبینی کت و اونجامون(کت و کون، نشیمنگاه،ما تحت، ازاینا)پاره شد بس گشتم. پس الکی تهمت الکی نزن.پست پایینی رم تا نخوندی نرو.خیــــــــلی مهمه.

کلمات تو کله ی من فقط میرنو میان.هی میرنو میان. ولی ندرتا نوشته میشن. اما همیشه واسه خودشون در حرکتن. تئوریهای جدید کشفای جدید، حرفای جدید. سبکهای نوشتاری جدید. کارهای هنری جدید. و غیره.

اما بازم ندرتا نوشته میشن. ولی همیشه در حرکتن و یجا نمیمونن.

بعصی وقتا هر قسمت از کله م به یچی فکر میکنه. یکی میخواد حرف بزنه و تئوریهای جالب توجه جدیدشو بگه.اون یکی میخواد روتین زندگی این روزامو بنویسه.خیلی ساده. هه!زندگیم!! من اصن زندگی ندارم واسه خودم!!

بهرحال روتین روتینه.

دلم نمیخواد چرتو پرت بنویسم این روزا.وگرنه زیاده.

اینو اصن ننوشتم که میخواستم واسه دررفتن از زیر استخر رفتن به دروغ بگم پریودم ولی از قضا واقعنم پریود شدم.

اینو نگفتم که بره اولین بار پریودم افتاده جلو بجای عقب.

اینو نگفتم که اونروزی همون اول ظهر که بیدار شدم حالم بطرز جالبی جا اومد چون هیچکی نپرسید چی شده چرا چشات خیسه چرا گریه کردی؟ که منم بگم بابا گریه نکردم از چشام آب میاد (بدلیلی نامعلوم). درواقع احتمالن هیشکی اصن متوجه نشد که من حرکاتم عجیب غریبه و نور چشممو میزنه و غیره.

 

اینکه من چه کتابی میخوام بنویسم یا خواهم نوشت مهم نیست.مهم اینه که من میخامو میام.

 

بعضی وقتا تو زندگی بعضی ادما کوچیکترین اتفاقا میتونن بزرگترین تغییراتو شادیهارو دربر داشته باشن. اتفاقات کوچکی که شخص مذبور برای افتادنشان خودش را میگاید بمدت بیستو یک سال ولی باز هم نمیفتند. اتفاق کوچکی که اگر شخص مذبور انرا از سنگ خارای بیابان افریقا هم خواسته بود دلش به رحم می امد و کاری میکرد، اما کسیکه از او خواسته شده بود اصلا انگار نه انگار بود.اتفاقات پیش پا افتاده ای که اگر جناب نیوتن هم جاذبه را کشف نمیکرد بالاخره پس از اینهمه سالو این صحبتها می افتادند. ولی زنهار.وا دریغا

برخی اتفاقات انقدر بی اهمیتند که ادمی حتی درش میماند که چرا و چگونه و چه ایا دلیلی دارد که برای چنین مطلب ساده ای ادم دست به دعا و نذرو نیاز بردارد؟ ولی باز هم برمیدارد و در جای جای مغز کوچک بیچاره اش امید میبندد به قدرت بزرگو والایی که آن بالاست و اعتمادش را نسبت به آن قدرت والا سرازیر مینماید و خوشحال است که آن قدرت بالا عجز او را در این خواسته درک کرده و کمکی خواهد کرد باو. اما همان انگار نه انگار که شنیدی.

برخی اوقات برخی افراد نذرها میکنند که اگر در دنیایی دیگر فرض محال غیرمحال شود و آن خواسته اجابت گردد تمامی باقی عمر خویشتن را باید به صلوات فرستادن گذرانند.ولی بازم هم وقتی زمان میگذرد ادمی تازه متوجه میشود که هی. که هیهات. که ای. که عجب. پس اینطور است که اینطور است.یعنی که بله. شما -یعنی ما-یعنی من- ول معطلید. نذرتان را برای خویستنتان نگه دارید یا آنرا بگذارید جلوی ایینه که دوتا بشود.و انکه میگویند دعا کنید و از ته دل باشدو این شرو ورها تمامش برای الکی است.و یا اینکه محتملتر از آن، این اجابتها برای بندگان خاص است که علیرغم جاکش یا *نده بودن یا بیشرف و کثافت بودن بازهم نزد خداوند جایگاهی دارند که هیچکس دیگری هم ندارد و حتی از پیتزا هم خیلی بهتر است.!

و بله. انچه ما میگوییم حقیقت محض است. گاهی اوقات برخی افراد اخرش هم نمیفهمند که روی چه حسابی است کار روزگار. اگر بحساب ادم خوب و بد بودن است که ما در صدر خوبهاییم و در تمام طول عمر کوتاهمان جز تره ی ترو تازه و دست اول برای دیگران چیزی خورد نکرده ایم و از طرفی از نظر در گه غلت زدن کلا با گه زاده شده ایم. پس بحساب بدیو خوبی نیست.

و این است آن عدالتی که ما از آن صحبت میکنیم و اسم چیزهای بسیار خوب خوب را رویش میگذاریم و میگذارند. و روی گه هایی که زندگی برخی مفلوکان را گرفته سرپوش حکمت و این صحبتها را میگذارند. حکمتی که ما هیچ چیز واللا از آن نفهمیدیم و تنها چیزی هم که از اخرالزمان در کله مان فرو شده آتش و مار و عقرب و کرم و سوسک و فشار قبر و له شدن و فلاکتو بدبختی و رنجو عذاب است.

نمیدانم واللا این حکمت که رنج کشیدن ما - من- در آن است چرا آن طرفش هم باز رنجو عذاب است پس!!

و این است آن عذابی که در پیش روی من است و همین کلمات تایپ شده در اینجا هستند که روزی بشکل مارو عقرب و جونورهای وحشتناک در خواهند امد و دهن مرا بگا خواهند داد.

شهادت خواهند داد که من کفر گفته ام. ولی من نگفتم. من فقط میگویم و این است عدالتی که دم از آن میزنند.

باشد.قبول.اگر این رنج حکمت است پس بچرخد تا بچرخیم. باشد. ما تحمل میکنیم ولی یادتان باشد که وعده ی روزهای خوب در دنیای دیگر به ما داده اید. پس وقتی ما مردیم هم دهنمان را با کلی عذاب غیرقابل شمارش پر نکنید خواهشن که ما هم بگوییم ای گور پدر خرمان کنند که همان وقتی که زنده بودیم لااقل مشروب نخوردیمو مست نکردیمو با اینو آن هم خوابگی ننمودیم.

خلاصش که داداش من لطفا حساب این رنجایی که اینجا میکشمو داشته باش که بعدن زیرش نزنی. قربونت. 

 

تئوری دکتر مریم (بالای 18 سال)

 

میدونستی؟

مردها و پسرها یا کلا عقل ندارن یا اگرم داشته باشن عقلشون تو چیزشونه.(=*یر)

البته بعبارتی میشه هم گفت که عقلشون به چشمشونم هست و البته چششون مستقیما به سلولای فرمانده چیزشون وصله و از همون *یر فرمان میگیره. یعنی چشم میبینه به *یر گزارش میده بعد *یر تصمیم میگیره که ایا فرد باید خوشش از این دختر بیاد یا نه.

بنابراین هرچی *نده تر باشی اقای جناب *یر بیشتر دوست دارن و نتیجه اینکه اقای پسر هم بیشتر از شما خوشش میاد چون "عقل"اش بش میگه!!

هرکی بیشتر به "عقل" ادم حال بده اون بهتره.

انقدم ** مغزن که طرز فکرشون اینطوریه.

مثه این میمونه که ادم فک کنه کسیکه *نده نیست اعضای بدن یک زنو نداره!!!یا اینکه اون نمیتونه هات و س* ک* سی باشه!یا اینکه اون غریزه نداره!! و فقط اونیکه *نده س چیزو میزو اینارو داره!!و بدرد میخوره!!

نمیدونم شاید منم اگه پسر بودم کسیکه به *یرم حال میدادو باش حال میکردم ولی دلیل نیمشد طرز فکرو علاقم بهمون محدود باشه و دنبال چیزای دیگه نباشم.چرا انقد سطحی ان پسرا؟؟

من اگه پسر بودم همه چیو دوس داشتم تجربه کنم و دنبال چیزای جالب و کساییکه سخت بدست میان بودم نه اینکه زندگیمو رو علایق *یرم برنامه ریزی کنم.و مثلا چون یه دختری *ندس و جلوم *ایه مالیمو میکنه ازش خوشم بیاد با اینکه میدونم درواقع چجوریه.

ک** طلایی او بسان قهوه ای مانند کلید ساز سر کوچه مان بود که همیشه زیر ابشار دوش اسمان می ایستاد و دستهایش را بالا میبرد و به اسمان نگاه میکرد و زیر باران خیس میشد. چون توله سگهایش مادر نداشتند که به کیبورد من سلام کنند.وگرنه ادب میشدند در طلای نقره ای بازار.

همسایه ی ما مرد مجردیست که سه تا زن دارد و هرکدام پنجاه بار حامله شده اند که ده بارش از دوست پسر قبلی من بوده است.او خیلی پسر پستی بود که فرازو نشیب زیاد نداشت ولی نشت میکرد از دماغش برای همین همیشه یک دسته بیل توی سوراخ دماغش بود.اون خیلی خوش تیپ بود ولی نه به خوش تیپی ماهی. با اینکه من تو قایق بودم اونموقه ولی دیدمش وقتی ماهی داشت با لباس رو رختخواب بالا پایین میکرد. اونو لباس همو میخواستن ولی بعدن معلوم شد چوب لیاسی داداش شاش همسایشونه و اگه ازدواج کنن فامیل میشن.واسه همینم رفتن دبی.البته من اونروز استخوناشو ندیدم ولی بازم خوشمزه بود.

فردا روز اخر زندگی هرکسی است که الان دارد این را میخواند. و من هم اصلا نه دیوانه ام نه خل. فقط وقتی کوین اسپیسی نوار مغزی ام را گرفت دید که خطها و خطوطها دارند با هم میرقصند با اوای دلنواز پنجول گرگ وحشی و مثل اهنگ رقصنده در باد بالا پایین میپرند و بعضی وقتا هم صافن مثه مادِربُرد سیم کشی محلمون که شکل تخته. اما لعنتی کوین بعده بررسی فهمیده که من فک میکنم یجوریه و هم بدم میاد ازش هم ازش خوشم میادو میخوام که مـِیک لاو توو می بکنه.اما پرینترش خراب بود واسه همینم حواله ی منو داد به عمه قزی که میشد دایی کبیر باجناق دایی جان ناپلئون که حالا تغییر جنسیت داده و شبیه زمبه شده بود. اما هنوز هم دوست من بود و اگه از من بپرسی خواهم گفت که همچنان هم برای من مرد بود.مردی با لباس زیر زنانه.مردی برای همه ی فصول.مردی که سالاد فصل را با چاقو میخورد بجای پیاز.چون میگفت وقتی من خمیردندونم اون نباید بو بده وگرنه میره دستشویی پیش سطل اشغال اقا پلیس محلمون که من عاشقشم.

من عاشقم همیشه عاشق یه چیزایی که همه ی بقیه ی ادما اصلنم نیستن.چون اونا اصن ادم نیستن یا اینکه من اصن ادم نیستم. من حتی از نظر فیزیکی ام شرایط عجیب غریبی دارم بعضی وقتا. که حتی دستشویی هم تعجب میکنه وقتی میرم پیشش تو حموم.با اینکه دوربین مخفی کوین اسپیسی تو حمومه اما من بازم پشمالو نیستم.

من عاشق مایکل ام (هالووین)و همیشه ارزومه که کی میشه اون بیاد بخواد منو بکشه و کی میشه که اونروز بیاد که اون بیادو ولی بجای کشتن عاشق من بشه و واسه همینم منو نکشه و فقط منو نکشه. و بقیه رو قشنگ سلاخی کنه و بمعنای واقعی کلمه بگاد.
مثه دراکولا که وقتی کوچیکتر بودم من معشوقش بودم و همرو میکشتو خونشونو میخورد و فقط من بودم که خونمو میخورد ولی نمیکشتم چون منو دوست داشت. نه فقط واسه اینکه من خیلی هات بودم بلکه بخاطر اینکه شیر اب گرم حمومش همیشه خراب بود و لرد آو ده رینگز که از اون خونه مواظبت میکرد با ننش رفته بود سفر قندهار پیش مخملباف و مخمل و مادربزرگه و نوک سیاه.البته هاپو کومارم قرار بود بیاد که متاسفانه تو راه خورد به قطار سکته کرد مرد.و بعدنم زنده شد دوباره.خلاصه که پس اونشب ما کلید نداشتیمو پشت در موندیم. دراکولا همونجا بمن ابراز عشق کرد و البته ابراز علاقشم مثه ادما نبود و خـــــــــیلی خوبو جیگرو دراکولایی و هات بود و البته یکمم درد داشت!اما دراکولا بم گفته چندوقت دیگه منم دندونام مثه دندونای اون تیــــز و کشنده و ترسناک میشه و تازه عنبیه (!!!) ی چشمم رو هم هروقت خواستم میتونم به یه رنگ دیگه (مثلا سیاه) تبدیل کنم.
و حتی میتونم رو دیوار و سقف هم راه برم و هرکیو که میخوام دهنشو بگامو صاف کنم.البته دراکولا جونم دوس نداره من بی ادبی حرف بزنم چون میگه بی ادبی کار ادمای زشته که سیبو با گلابی عوضی میگیرن. اما با اینحال من بازم توت فرنگیو به سبد میوه ترجیح میدم چون توش بنفشه و سبز نیست. اخه سبز چشامو میزنه چون من خون میخورم و دیگه ادم نیستم.عینک افتابیمم پاهاش خار داره و جزو دسته ی خارتنان ا واسه همین دمش گوشمو اذیت میکنه موقع غذا خوردن رو دیوار.


میخوام یه رازیو بهت بگم .گوش کن. میدونی شبای چهارده که ماه کامله من گرگ میشم.ولی ازاونور تا صب جلوی ایینه وایمیسم قربون صدقه خودم میرم جای اینکه بیام ملتو بکشم بخورم.بسکه خرم. اخرین بار که گرگ شدم مسواک نزدم اخه گوشت چندتا *نده لای دندونام بودن که نمیخواستم برن اما توالت گفت اگه سیفون منو نکشی سیفونتو میکشم داداااااش.منم از ترسم رفتم زیر پادری قایم شدم تا طوفان بگذره.وقتی صب شد منو توالت اشتی کردیمو بعد من یواشکی با پرده ی حموم خفش کردم که دیگه نره سر بطریای مشروب من توشون روغن کرچک بریزه.چون من اب نباتو از البالو بیشتر دوس دارم و لیس میزنمش دلیل نمیشه هاپو باشم.

دیشب برفتم تو ماشین لباسشویی که بازی کنم که دیدم شلوار آبیه ی آل پاچینو اونجا مونده.لعنتی بوی شاش نمیداد ولی بوگندو بود. تو جیبشم چندتا ادامس خارجی داشت که از ایتالیا برداشته بود از طرف جورجی خره گاو منه سوارش میشم خوب میبره.
منم را افتادم تو خیابون تا اینکه بازم مثه همیشه یکی منو دیدو عاشقم شد ولی زد رو گاز بجای ترمز و منو زیر کرد و منم چسبیدم به کف ماشینش که دستکمی از اسانسور خونه ی خپل اینا نداشت ولی برقی بود. بعد رفتم تو موتورش و اونجا شدم خاله ریزه. بعد همه گفتن به چه خاله ریزه ی جیگگری....ساعتی چند؟؟ منم گفتم واه واه منه پیرزنو چه به این کارا بچه ************و کلی فحش دادم و دراکولا و گرگ شدمو همشونو تیکه پاره کردم.بعد شب خسته و کوفته رسیدم خونه رو تخت دراز کشیدم و یه آآآه از ته دل کشیدم مثه همیشه.چون دوباره یاد زندگی تنهام افتادم.


دیگه ام خفه شو.


خوب شدم.بهتر شدم نوشتم.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

وبلاگ عزیز دلم :) فقط واسه اینکه یه ** ** بیمغز *** اومده تورو پیدا کرده و معلوم نیست چندصد تا ازاینا اینجارو پیدا کردن دلیل نمیشه من دیگه بات حرف نزنم عزیزم. 

** ننه ی همشون.(: حرفای خیلی خصوصیمو قبلنم تو نت نمینوشتم میدونیکه عزیز 

آی لاو یو (: 

 

hey :)

u kno i love u my dear weblog :)

:*

i kno baby....i maself donno honey some jerk off just appeared from nowhere n i kno baby that the fukhead violated ur and my privacy, but its ok now.

i still am gonna talk 2 u baby :) just not the very provate stuff ofcourse i never used to write them on the net anyway..since OTHERS read it here too.

so baby hon i just wanted to say that ive become physicaly weird these days.ma physical condition i mean. i was just searchin 4 it through the net 2 find out wat kinda symptoms it is.  

i guess somethin very bad is goin on insidea ma body n i dont kno of it yet. it could be cancer. . i donno. fuck it man. im tired.

im tired of ... some things...i just don fukin get it than WHEN do i get to rest from motherfukin dickheads sukers. ? ha? when? theyve really made me tired. n im sick of it. i just wish it ends as quickly as possible n im not gon show up n i don wanna see or hear NO FUKIN BULLSHIT NO MORE.

haalam beham mikhore dige.

hoooooooooooogh

 

قاط

 

آنگاه که ستاره های قهوه ای در اسمان شب قشنگ لولیدند درهم

تو کجا ایا بودی

و انگا که او صدا کرد ای صدف مردوارید زاده در دل زیر شن ها

سر به اسمان می ساید

تو کجا بودی؟

و انگاه که صدف در مروارید غم شب می گرییید

چه کسی بود که نگه در قایق بادبانی طوفانی یافت

و بپای دزد دریافتی بیفتاد با غمی چند عجیب در نی نی چشمانش

و باو خواست که بگریزد از دست وی

ولی اسمان همچنان نگریخت در پس ابری زیبای شب کریسمس میلادی

او رفت ولی انچه بجای ماند چیزی نبود بجز جمله های بی فعل که فاعلشان مفعول بود و مفعولشان مسند میشد در شبهای بی کسی

و در ان زمان خط کش گونیااشکل من در جامدادی کوهش مانده بود

و بیجهت فریاد می کرد......ای آدمان

ان کیست که مرا میبندد به در حیاط وقتی باران میباردو میساید سر به اسمان نیستی

و همانکس اوست که نیست و نیست که هست که بوده بعدش هستی شده و پس از آن نیسسستی

در تکاپوی عَلَم جای تو خالیست

ای ستون در پنجره که در آن آب جاریست

مثل آب رود در پهنای گذر زمان

و انجا که پنجره ها می نشستند به گریه

و زار میزدند در غم از د ست داددن ان بزرگوار که دیگر نبودو نیست و از اول هم غلط بود که بود

و بود.

چون او او بود

نه کس دیگر

و کس دیگر نمیتوانست او باشد چون او بود فقط که میتوانست همزمان مفعول و مسند و گره گشای موی زیبای من باشد

که مشتیست بر دهان هرچی کچل است

و او میدود در باد وقتی ستاره های عالم اسمان و عشق در هم می*وزند و بیاد می اورند

انکس که در زیر شن ساحل دماغه ی کوه افق لانه داشت

از انجا رفت

او اسباب کشی کرد

همان که برخی ها با طعنه و زشتی میگفتند او اثاث کشید

ولی ان بردبار بزرگسال قشنگ مهمان میدانست که همانا اسباب کشیده است و بسر کوه قاف سرما خورده سرازیر شده است

و این بود قصه ی ما فعلا.

 

بخشی از رساله ی حکایاتول

 

دفتر سفید or something

 

نازی عصری زنگ زد بعدم اومد دنبالم با مریم و مینا و نیلوفر رفتیم کافی شاپ همیشگی کلی سیگار کشیدیمو قهوه ترک خوردیمو گفتیمو خندیدیمو شیطونی کردیم!! منم مثه همیشه که چشمم دنبال پسرای خوشتیپ اینور اونوره چندتارو کاندید کرده بودم و با بچه ها بهشون نخ الکی میدادیم می خندیدیم.

کلی خوش گذشت.ساعت طرفای نه بود که نازی رسوندم دم خونه.

کلمه ی قصار

 

"گاو اگر آدم شود بازهم خر است".

 

از جملات قصار کتاب "حکایات ال"* اثر جدید مریم میرزا

*بخوانید حکایاتول

 

ب.م.ن:منظور از جمله ی بالا خودم هستم احتمالا! 

 

اقا پشنگ از دانشگاه رفتنم شانس نیوورد!!

میگم دانشگاه ما ام واقعا هیچیش به ادمیزاد نرفته ها.

اقا پشنگ از دانشگاه رفتنم شانس نیوورد!!

نه حیاط داره نه بوفه ی درست حسابی داره نه بزرگه، تو سلفشم که موش و مارو ملخ و عقرب در رفتو آمدن!! واللا! هرچند من تاحالا یبارم حتی از جلو درشم رد نشدم ولی خب یبار توش رفتم پارسال. همون بسه!!

کم جمعیتم که هست قدرت خدا تو یه چسه جا هزارتا ریختو روزی هزاربار ادم میبینه اونم ریختایی که میخوای صدسال یبارم نبینی!!! اه بسکه کوچیکه دانشجواشم گهن و بهمه چی میخورن جز دانشجو.هیچ چیز اکسترا ایم نداره. تنهای تنها ام یه گوشه افتاده طفلی.من نمیدونم چه اصراری بوده که دانشکده ی زبانها جدا بیفته از بقیه؟؟؟؟؟ همینه دیگه تهاجم فرهنگی بهمین میگن.بدبختا جنبه ندارن ببینن چندتا خارجی تو پردیس دانشگاه تهران رفتو امد کنن.میترسن ما خارجیا دانشجویای رشته های دیگرو خراب کنیم!!چون بهرهال هرگونه "خارج" ای وابسته به امریکای جهانخوار بد بی ادب شیطان بزرگ شاشو است و کلا خارج یعنی آمریکا.

!!

بله دیگه اینطوریاس.

 

 

سو وال

 

فرق بین بز، با کاهو، را نمی داند.او کیست؟

1-دانشجویان دانشکده زبانهای دانشگاه تهران

2- دانشجویان دانشگاه تهران

3 -دانشجویان کل کشور

4- دانشجو و غیر دانشجوی کل کشور

7 -همه ی مردم ایران

8 -کلا ایرانی جماعت (که همان گزینه ی 7 میباشد بروایتی دیگر)

9 -کل جمعیت ایران باستثنای دو سه نفر

 

همانطور که واضح است مطالعان عزیز گزینه ی 9 درست است.

 

خب حالا سوال دوم:

او عاج فیل را از رشته ی آشی تشخیص نمیدهد.او دیگر چه چیزهایی را از هم تشخیص نمی دهد؟

1- دماغ سربالا را از بطری مشروب

2-جنگل را از نوار ویدیویی

3- ناخن را از برگ دلمه

4- گلسر را از خط کش زیزیگولو

5- آش تلخه ندو را از نیزه

6- خرطوم فیل را از دماغ خودش

7- پستاندارن را از کامیونت همسایه

8- کلوب دات کام را از فاضلاب

9- گاو را از کیف دستی زنانه

10- سرود ملی را از "گس استیشن"(پمپ بنزین)

11- کلم را از درخت مو

12- پوست خر را از کرپ گاواردین

 

 

خوتتون انتخاب کنین مللت باهوش!!

 

 

Heath Ledger's dead ):

:OOOOOOOO
O MY GOD..who could believe that???? Heath Ledger is dead.

holy crapbliv me i didnt bliv it when i first read it in a Salamat paper. i realy didnt!

گفتم ایرانی جماعت چی حالیشه بابا بازم از خودشون یچی دراووردن. بعد اومدم تو نت و اصن انتظار نداشتم حقیقتشو ببینم واقعا ):

that's over sad.

واقعا ناراحت شدم ): کی باورش میشد بازیگر بروکبک منتن


just wnted 2 say that im realy touched.n i got realy upset n somwhow shocked!! its not a usual ne- w s. i dont maybe its becuz ive seen movies of him on tv lately or reality stuff.... shit man.....its unblievable i didnt bliv it until i read 3 articles about it.i couldnt bliv it.

 

علیرغم کلمات بدم که اگه باشه که نیست، بخونی بنفعته !!!(متن سانس

ادم انگولایی و امازونی و افریقاییو افغانی و عراقی بدنیا بیاد

 

ولی ایرانی نباشه.

 

 

 

 

فک کن...چقدر خوب بود اگه امازونی بودی مثه تو اون فیلم خدای مل گیبسون.اپولیکتاپوس نمیدونم چی چی.واسه خودمون راحت بدبختتر از حیوونا ولی خوشبختترو خوشحالتر از ایرانی جماعت زندگیمونو میکردیم.....واسه خودمون میرفتیم میومدیم اخرشم یا انقد میکشتیم که اجلمون بیاد بمیریم یا کشته میشدیم توسط قبایل دشمن.یا ام به اسارت گرفته میشدیم تو راه که از دره ها و کوهها عبورمون میدادن یجا پامون می لغزید پرت میشدیم پایین میمیردیم بعدشم خوراک حیوونا میشدیم.انواع و اقسامشون.واللا. از این زندگی الان مسلما خیلی بهتر بود.بجون تو بمرگ تو اگه دروغ بگم. لال بمیری اگه دروغ بگم.

اگه ادم جای اون مرده خوشگله جیگره که من دوسش داشتم (پنجه ی افتاب؟ نه... پنجه ی جگوار؟؟ یه همچین چیزایی... )باشه اونجایی که تو دره و کوه میبرنشون وقتی اسیرشون کردن بعد پاش بلغزه درحالیکه گردنش گیره به اونیکی اسیرا درحال افتادن باشه بعد طنابه خفتش کنه در حاله زجرو تقلا و بدبختی کشیدن واسه زنده موندم باشه و غیره.......از این حالت از این کیری که ما توش زندگی میکنیم الان خیلی بهتره. واسه من یکی که خیلی بهتر بود.من یکی ب اسر قبول میکردم تو همچون حالتی باشم یا صدسال کنیزی یه عزیز مصرو بکنم مثلا زمان فرعون. یا بشم زن بلال حبشی برم زیر سنگ **ییده شم اون زیر ولی دم نزنم...یا تو زندانای الکاترازو زندان ابوحبشه(؟زندان عراق چیه اسمش همون) زندانی باشم یا واسه امرار معاشم(مرده ی این کلمه ام) مجبور باشم کروکدیل شکار کنم و باش تو لجنزار گلاویز شمو حواسم باشه که نیزه رو بجای شیکم اون تو چش خودم فرو نکنم و اخرشم جنازه ی نیمه جون خودمو با جنازه ی بی جون کروکودیله ببرم واسه اعضای قبیلمو زنو بچه م.(مرد خونواده.چه حس خوبی داره.) بعدم احتمالا تو راه توسط یه مار بوآ خورده شم. ترجیح می دادم تو جنگ جهانی با صورت کرو کثیفو سیاه که توشب دیده نمیشه و ادم خودشو تو ایینه از درخت بومبا تو نیمه شب تاریک تشخیص نمیده و دوستش باهاش برخورد میکنه چون فکر میکنه اون ستونه،(جمله رو!!!) بودم و با لشگر دشمن می جنگیدم و ریختم مثه جود لا و اونیکی مرده تو اون فیلم جنگیه میشد و البته با همرزم زنم که نقششو میشل نمیدونم چی بازی میکنه نمیریختم روهم در حالیکه دوستام دارن شهید میشن زیر توپو تانکو مسلسل دیگر اثر ندارد و این صبتا.خلاصه که ترجیح میدادم اون سربازه باشم و همش از ترس ترکیدن خوابو خوراک نداشته بوده باشم و اخرشم برم زیر تانک... ولی چی؟ ولی ایرانی نباشم.

 

 

ب.م.ن: این سرعت اینترنتم بدجور *********به شده بدجور رفته رو اعصاب من

 

(متن سانسور شده)

این بستنی قیفی وانیلی خیلی ستمه خدایی.وقتی میخوری انگار داری زهرمار میخوری!!!

نمیدونم.من هیچی نمیدونم.

هی مردم؟؟آیا شما بواقع اینجارا دوست دارید و از آن بازدید میکنید؟اینهمه خیل؟یا نکناد همتان یک نفرید که خل میباشد و در ماه صدبار به ما سر میزند؟!؟!میگم خدایی یجورایی خوشحال شدم الان.امار بازدیدکنندگان وبلاگو که دیدم.(: نمیدونم همینجوری شاید اونقدم زیاد نباشه ولی خب...یجورایی احساس خوبی به ادمی که تنهاس دست میده میدونی؟ اخه...اینو بگم.دیشب باین فکر افتادم که حالا همچین فکر بـــــــدیم نیست که کامنتدونیمو راه بندازما...!!!!!!!!!(با لحن ادمایی که میخوان خودشونو راضی کنن که "اینجوریام نیست" بخون).

من یه چیزو نفهمیدم.میدونی چیو؟ اینو که چجوری میشه که شما مردم سلحشورو غیور وبی باک و خوب وقتی کامنتدونی باز باشه هزارتا کامنت میذارین ولی اگه ادم ایمیل یا ای دیشو فقط گذاشته باشه به فلانتونم نیست و بیخیال حرف زدن میشین!!؟ یه علتش اینه که کار مهمی ندارین قدرت خدا.میخواین بگین به منم سر بزن!یکیش اینه که تو کامنتدونی بقیه ام ادرستونو میبیننو بهتون "سر میزنن" (هلاک این کلمه ام من)ولی ایمیل خصوصیه.همین دیگه کار واجبی ندارین.......چرا اخه؟!!!! بخدا من ادم خوبیم!!

 

درضمن در رابطه با پست قبلی باس خدمتتون عرض کنم که(کوچیکترا گوشاشونو بگیرن)*************** یوزلس بیمصرف بدرد نخوره.............. بله همه ی گاوگوسفندا همونطور که حدس زده بودم(اعم از لتس سی*: نر و ماده) از همون روز اول اومده بودن گله گله دانشگاه.اه اه اه اه اه اه اه اه حاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالم از این دانشگاه و افرادش بهم میخوره.از همشون.از همه چیزش.هوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووقــــــــــــــــــــــــــــــــــق

 

ا.ی.ف.ث.ت.ع.ص: اکــــــــــــــــهّی!!

 

*let's say

 

و برخی وقتا بمعنا واقعی و کامل کلمه pethatic ام البته!!!

همینجوری... ماه رمضان قبل از افطار...همینجوری!

دیگه کمکم هرچی به اوقات ملکوتی ساعات نمیدونم چی چی اذان مغرب نزدیک میشیم به گا رفتگی مزمن هم بدتر میشه.وخامت پیدا میکنه.گشنمـــــــــــــــــــه.........بله منظور اینه.

بعدم خبری نیست جز اینکه آم هفته ی دیگه یعنی چند روز دیگه تقریبا دانشگاها میوازه....و من هنوز فک نمیکنم هفته ی اولو برم.نیس که اروایه عمم شهرستانم!!!!!!!!!تا تو خوابگا جا بیفتمو این صبتا...خلاصه که کار دارم.اگه به خودم بود که خدایی اصن تا اخر ماه رمضون عمرا نمیرفتم.ولی خب.از بس همه *سخل و یه مشت گاو گوسفند اسکلن ورودیای ما و همشون همون روز اول ساعت 7 ا صب دم در دانشگاه ان...دیگه ما یکی نریم ضایس خدایی ابجی.

هووووووووفــــــــــــــف خوشبحال پسرای بیخیال که اصن نمیان سرکلاسا.چه بسا تا یه ماه اول نیان اصن.....تو نه خداااااااااا منم میخوام نیام....مگه اینکه بعد که رفتم اگه پرسیدنو شاکی شدن یاروآ یه بهونه ای چیزی سرهم کنم بگم نمیتونستم بیام....اخه زیادم غیبت میشه...هرچند دو واحدیه ولی خب....بگذریم.

حالا بینیم چی میشه اصن.شاید زنده نبودیم.اگر بودیم یه گهی میخوریم(الللللللللبته بعد از افطار!!!!!)

 

موآم در کل زندگانیم هیچوخ انقد کثیف نبوده!!!حتی با شونه ام درست نمیشه..فک کن!!! اه اه اه...زودتر بخورم برم حموووووم

(بسلامتی مژده بده که صدای ربنا میاد!!!هرچند یه ربی مونده هنوز ؟؟!!)