این غسل چیز واقعا گندیه که تا غسل نکنی نمیشه روزه گرفت.حالا من که ساعت ده و نیم شب یادم افتاده حموم نرفتم چه گهی بخورم حسن؟!!گور بابام یروز دیگه ام الکی گشنگی میکشم!!....چشمم کور میخواستم یادم باشه...چشمم کور میخواستم حموم تو اتاق مامانم اینا نباشه.!!

 

هنر نزد ایرانیان است و بس!

کنکور تستی-تشریحی-تحلیلی-اطلاعات عمومی-هوش

۱-وقتی بنزین برای مردم ایران سهمیه بندی می شود، مردم چه کار کنند؟

الف)چشمشان کور دندشان نرم

ب)زبونشون لال پاشون چلاق، و از همه مهمتر دستشون فلج، "رای ندهند"!!

ج)با اتوبوس های خلوت و راحت المسافر سوار کن به سفرهای درون شهری پرداخته و یه نصفه هفته را برای رسیدن به سرکار در راه باشند

د)تا میتوانند از افراد جوان و پیر داخل اتوبوس کتک بخورند و فحش بشنوند

ذ)سخت نگیرند زندگی میگذرد بهرحال!!..

ر)پیاده سفر کنند

ز)ابتدا سرشان را گذاشته سپس بمیرند

ی) تا میتونن الکی از همدیگه بچاپن

ن)وایسند جلوی پمپ بنزین با اکبر خلافو حسن کلیه فروش و صفا چاقودار و هرکی اومد بنزین بزنه بگن کارتتو میدی یا نه؟و اگر کارتش را نداد.....

ک)بیخودی خودشونو ناراحت نکنن...بدبختی که حتما نباید شاخو دم داشته باشه!!

 

۲-این داستان را بخوانید سپس...

آنشب وقتی اکبر خلافو حسن کلیه فروش و صفا چاقودار دور هم جمعی دوستانه را تشکیل داده و شکلات و آبنبات مجانی به مردم خوب و نازنین و معصوم در پمپ بنزین هدیه می دادند، جناب اقای محترم صفا چاقودار از آقایی نامحترم با احترام فراوان استدعا کرد که"میشه خواهش کنم سرکار آقا که کارت بنزینتون رو رو بمن بدید؟" و اون اقای بد جواب منفی به وی داد و گفت " بروگمشو بوگندوی بی ادب"...وی خیلی تصادفی و سهوا هنگامی که دست از پا درازتر و ناامیدانه و محزون و غمگین با لبو لووچی اویزان قصد بازگشت و التماس بشخص دیگری را داشت خیلی اتفاقی پایش به یک صخره ی گنده در پمپ بنزین آسفالت شده، گیر کرد و همچین نمیدانیم چرا و چجوری یکهو ناغافل نوک چاقویش تا ته فرو رفت بتوی شکم اقای نامحترم بیچاره و از اونورش دراومد.و صفا خان محترم چاقودار ما که بسیار ناراحت شده میخواست وی را به بیمارستان برساند از آن هم اتفاقی تر خیلی سهوا بدون اینکه بفهمد چه شده است کارت بنزین ان بنده ی خدای بیچاره را در دست گرفت و با بروبچ خوشحال خندان رفتند سروقت یه بدبخت دیگر.و مامور پلیس موتور دار(معروف به آقای کلان موتوری) هم فقط دو سه روز اول که بحث داغ بود در پمپ بنزین کشیک میداد و پس از آن شبها با سهمیه ی "کلان" ها که بهش داده بودن با خانواده به گشتو گذار میپرداخت.

از این داستان ما نتیجه میگیریم که؟

الف) هنر نزد ایرانیان است و بس!

ب)امن تر از ایران خودشه

ج ) شبها بدون اجازه ی مامان از خونه بیرون نریم

د)همیشه یه کلت و یه قمه(اگر آر.پی.جی باشد خیلی بهتر است) در جیب و جوراب داشته باشیم و بمحض حمله دشمن را غافلگیر کنیم

ر)تا حسن کلیه فروش ناغافل و سهوا زمین نخورده دو دستی کارتمان را تقدیمش کنیم

ی)گزینه ی ر غلط است چون اصن حسن بیچاره میدانست کار خطرناک است و در آن لحظه دستشویی بوده

ط)همون که گفتم...سرتو بذار بمیر

 

۳-میزان آدم کشی و جرمو جنایت از چه زمانی در ایران بحد رسید؟

الف)از پارسال اون موقه ها

ب) از پیارسال اونموقه ها

ج )از همون وختی که فلج دست برخی افراد بهبود یافت!

د)من نمیخوام بیفتم زندان واس همین جواب نمیدم!!

 

۴-علل آدمکشی در ایران قبلا چه بوده است؟

الف) قبلا اصن آدمکشی در ایران نبوده.فقط در کشورهای خارجه بوده

ب) من قبلنا نبودم ولی ننه بزرگم میگه برخی ها بدلیل ترور شدن رهبر کشورشون توسط دشمن ترور کننده را ترور می کردند

ج)اگه یکی ناموس و مال آدمو جلو چشش ازش می گرفت آدم اونو میکشت

د)اگه کشورهای بد خارجی به کشور خوب داخلی حمله می کردند مردم آن کشور آنها را قتل و جنایت می کردند

 

۵-در زمان حاضر مردمبرای چه آدم میکشند؟

الف)بیست پنج تا تک تومنی

ب)پول

ث)تفریح

ج) با زنم دعوام شده

م) از ریختش خوشم نیومد

ع)با برو بچ دور هم باشیم.... بخندیم....

ی) چون تیریپ گذاشت برام مردک ناکس

ف)چون دلم گرفته

ر)پول خورد ندارم بدم به تاکسی

س)چیه دادااا؟؟؟؟؟ ناراحتی؟ واسسا تا با چاقو حسابتو برسم....واسسسااا.....

 

۶- کدامیک از عوامل زیر بهیچ عنوان من العنونی جزو علل بیداد جنایت در کشور نیستند؟

الف) بی پولی

ب) تفریح

ج) بدبختی

د) سران مملکت

ه)هیشکدام

 

۷-معلمهایی که تحصن کرده بودند چه شدن؟

الف) به خانه هایشان رفته و استراحت کردند

ب)چندروزی مهمان عمو کلان شدند!

پ رفتند مسافرت جاهای خوب خوب!

د)پیش یه آقای عرب

ز)اونجا که عربه نی ننداخت!

ر)گزینه ی ز صحیح است

 

۸- سوال بالا نتیجه ای میگیریم که...

الف) معلمی شغل انبیا "بود"!

ب)علم بهتر است از ثروت

پ)ناظممون گفته اگه میخواین نرین پیش نی ِ آقای عرب به این سوالا جواب ندید

ر)آزادی بیان

 

۹-و مهمترین سوال: مردم سالاری به چه معناست؟

الف) مردم سواری

ب)خر سواری

پ) سوارکاری!

ج) چرا دروغ حناق نیست؟!

د)خودتی

ه)سالار بستنی

 

 

طراحی سوالات از استاد شهید* دکتر مریم میرزا فرخی سیستانی

* این استاد فقید بعلت نامعلومی درست پس از طرح این سوالات و توزیع آنها بین مردم چشمو گوش بسته، توسط برخی ها که اصلا هم هیچ ردی از آنان نیست، بلافاصله به قتل رسید! 

 

خوشحال میشویــــد!

 

میخواستم ای دیمو بذارم گوشه ی وبلاگ ولی یادم نبود چطوری میشه رنگشو عوض کرد.سیاه بود رنگش واس همین بیخیال شدم.گفتم تو همین پست میذارمش حالا هرکی دید دید هرکیم ندید بضرر خودش!! اخه میدونی چیه از اونجایی که منم مثه ""بعضیا""(!!!) خیلی مردمی(!) ام و دیدم که همه روزه موج زیادی از سیل مردم بی گناه گسیل میشن بسمت وبلاگ من و با تمام وجود ارزو میکنن که یه پست جدید گذاشته باشم و البته در تقریبا میشه گفت تمام موارد(مگه چی بشه) به در بسته میخورن!!و ناامید و دست از پا درازتر با لبو لچ آویزون برمیگردن سرکاراشون.واسه همین گفتم اگه احیانا یکی بسرش زدو خواس ناپرهیزی کنه و سلامو علیکی با صاحب وبلاگ را بندازه ببدبخت در ارزوش نمیره.چون من هروقت خودمو جای افرادی که اومدن اینجا رو دیدن یا دیدنو خوندن میذارم واقعا عوضشون ناراحت میشم که هیچ ادرسی از نویسنده ش در دسترس نیست.ادم میخواد بترکه اصن انگار!!! و بالاخره پس از سالها تحقیق و تفکر و التماسهایی که بگوشم رسید(حالا چجوریشو چیکار داری رسید دیگه!!) بالاخره لطف کردم و ای دیمو گذاشتم.که هنوز نذاشتم البته.

رفتم تو قالب وبلاگم که ای دی رو اضافه کنم یه جا با یه صحنه ی عجیب و البته خیلی جالب برخورد کردم.یجا نوشته شده بود "مریم میرزا در قلعه ی یاهو" !! بعد جای ادرس میلم بود مثلا.البته که مسلما و مطمئنا خودم زمانی رفتمو اینو نوشتم ولی بعد قالبو عوض کردم یا نمیدونم چی شده که حذف شده از صفحه؟ولی اصـــــــــلا یادم نمیاد همچین چیزی تو صفحه بوده بودیده باشه اما هیچ مسله ای نیست چون جدیدا پی بردم که همچینم خوش حافظه نیستم و بعضی چیزارو خوب یادم میره!! مثلا تو خاطراتم یجا تعریف یه خوابمو کردم که وقتی داشتم میخوندمش چشام تا حد بوغلتون گرد شده بود و اصن یه قیافه ی مسخره ای!!!! یادم میفته خندم میگیره.چون هیچ رقمه عمرا یادم نمیومد من همچون خوابی دیده بودیده بوده باشم....چمدونم واللا....هرچند بعد که فکر کردم یه چیزایی یادم اومد...ولی خب.

هرچند الان که فک میکنم میبینم همچینم لازم نیست که بذارمشا...!!! ولی خب حالا سینس توفیریم نمیکنه واسه اینکه دل برخی ها نشکنه اوکی.

gia1987x@yahoo.com

خلاصش که بدلیل درخواستهای گسترده و مبرم ملل متحد و غیر متحد و نا متحد و بامتحد و دارای متحد و تححد دار و مردمی و خوب و خیلی باهوش و هوش دار و دارا و دانا و "اصلا نه جاهل" و "عمرا هیچوقت نبوده اند ابله و نخواهند بود"، و خیلی ذکی تر(با ذکاوت) از الاغ و خر و این صبتا........ هووووفــــــــف..ما تصمیمان را به ورطه ی اجرا کشاندیم!!و مثل بعضیها آنرا به "آینده انشالاه" موکول نکردیم.

بدبختی جدید برای مردم ایران... هوووررررااااااااااا!!!!

 

نفتو بنزین نفتو بنزین نفتو بنز

من روم سوی در از این لای جرز

باک ماشین باک ماشین باک ماش

گنده ها خوردندو رفتند... مارو باش

 

شاه خوبان شاه خوبان شاه خوب

گر نمردی سر....بر دیوار کوب

دلو دینم دلو دینم دلو دین

رفت از یاد ای شها کوشی؟...ببین

دینو دلّم دینو دلّم دینو دل

رفت هفت جدو ابادم زیر گل

 

گویند:

آریا آنچه که ما خود داشتیم

باز از جیب ملل برداشتیم

در سرای مملکت، ایرانمان

تا توانستیم ما گه کاشتیم

پولو مانی پولو مانی پولو مان

گشته پر زین دو تمام جیبمان

بازهم زنهار که ما درّیده ایم

تا توانیم از ملل دوشیده ایم

 

زنهار از این جیب که پر می نشود

هرچه سوزاندیم مردم بازهم

این دل گنده بسان بشکه مان

باز بااینحال ارضا نشود

زرتو پرتو زرتو پرتو زرتو پرت

کار *****هاست گفتن حرف چرت

انکه دارد بر سرش عمامه ای

پیچدش بر سر بسان خامه ای

گه سیاه باشد خامه گه سفید

هرچه باشد نامندش جامه ای

پوشدش یک لا، قبای بی نوا

تا شود هر درز آن از هم سوا

بسکه چاقستو شکم چون بشکه ای

میترکاند آن، درّشکه ای

 

همینطوری

زنگ کلاسو دوس دارم، مثه لالاییه

برق شباشو دوس دارم، روز افتابیه

سرمای دستو دوس دارم، یه بابا برقیه

کفگیر و نعلبکی کجاس؟ توی جاظرفیه

 

کفش باباتو دوس دارم، مثه دمپاییه

شلوارکاشو دوس دارم، سگکش آبیه

خرمالو با هویج میخوام، شب ابگیریه

صدای فین فیننش میاد، دماغش خالیه

ابلیمو و غوره میخوام، آبمیوه ش عالیه

ریخت نگاتو دوس دارم، سگ بالاییه

هرچی که حرف داری بگو، تمامش خالیه

سماور اب جوشمون، اب دارابیه

شوره ی موتو دوس دارم چون بوی گند میده

رنگ چشاتو دوس دارم به دماغ جون میده

زنگ دلت رو دوس دارم، به تنم دوغ میده

 

رنگ چشاتو دوس دارم، مثه قاقالیه

قندو نباتو دوس دارم، ساعته چاییه

شرمو حیاتو دوس دارم، خود باقالیه

رنگ دماغو دوس دارم، گلای قالیه

 

زهرو شرابو دوس دارم، صدای ماهیه

توی چایی نمک نریز، نریزی بهتره

هوشو حواسو دوس دارم مثه فارابیه

بوی دماغو دوس دارم رنگ دارابیه

پیرهن شب رو دوس دارم اندازه ش عالیه

 

 

copy right

© 2007 مریم

هرگونه دزدی از این وبلاگ اشکال شرعی دارد مگر با ذکر منبع.

 

دورنما

یه پسره رو میبینی از دور داره میاد.

اول که دوره: آخـــــی این پسره چقد خوشگله.خیـــلی نازه!

یه ذره نزدیکتر میشه: نازه

یکم نزدیکتر: نه زیاد

نزدیکتر: ای بد نیست

نزدیکترتر:نه خب زیادم خوب نیست

........

میرسه کنارت و و رد میشه.وقتی رد شد: ای وای این چقد ضایه و زشت بود!!

مریم در کنج عزلت

ای بابا..... من که فعلا در دانشگاه کنج عزلت گزیده ام.نیس خیلی کم تو خونه کنج عزلت داشتم حالا دیگه تو دانشگاهم آره.خب اول داشتم فک میکردم برم یه جاهایی کنج بگزینم که اصن هیچکی نباشه.البته اونکارو هم خواهم کرد ولی الان باین نتیجه رسیدم که خب ای خواهر ای زن،اگه اونجاام همش در کنج باشیو هیچکیو نبینیو هیچیم نشنوی که دیگه برو و بمیر دیگه!خودت با پای خودت برو تا نبردمت!! واللا.... بهمین دلیل فعلا مقدار کمی تغییر عقیده دادم و گفتم اگه ادم یه مقدارم فلکسیبل باشه خوبه.یعنی که هرازچندگاهی در ملا عام کنج عزلت بگزینم.نه اینکه برم یه جایی تو دانشگاه که عرب نی ننداخته و اگرم انداخته نتونسته پیداش کنه.خلاصه که.... حال چگونه میشود در ملا عام کنج عزلت گزید؟براحتی اب خوردن.بهمین راحتی بهمین خوشمزگی.مثه تک ماکارونی.(دین دیدی دین دین)(اهنگ تبلیغش بود). اره داشتم میگفتم. هیچ خیالی نیست.من براحتی بگونه ای در ملاعام کنج عزلت میگزینم و احتمالا همچین خودم را مشغول مطالعه یا فراگیری نشان میدهم که هرکه رد شود و ببیند عمرا هم نفهمد که من کنج عزلت گزیده ام.حال اگرچه بیرون باشد و من از سرما بمیرم در کنج عزلت یا اینکه داخل باشد.حال مسئله آن کتابی است که ما در کنج عزلتمان مطالعه میکنیم و انقدر در بحرش هستیم که عمرا کس ینمیفهمد عمرا ما اصن نگاهمونم به کتاب نیست و اصلا نمیدانیم درمورد چی هست و اصلا هم کنج عزلت نگزیده ایم بلکه کاملا همه جوش و اشتماعی و نوعدوست و با اکیپات دوستان هستیم و خیلیم هم خوش میگذرانیم.و اصلا مرگ بر کسیکه فکر کند من در دانشگاه کنج عزلت گزیده ام.مرگو تفو لعنت بر خودشو هرچی اصن.....

آه راستی مرگی بد امروز مارا فراگرفته است طوریکه اگر بخود چیره و مسلط نمیشدیم همانا از ترس مرده بودیم.آری گردنم گرفته بود خواهر....یعنی یکم درد میکرد.منم کانه بز تا جایی که میشد اونوریش کردم که واز شه...از بخت بد و مغز خالی و آی کیوی بالای من نه تنها باز نشد بلکه بدتر گرفت!انچنان گرفتنی که در مغز نگنجد.اصن یه آن برق بم وصل کردن و گفتم دیگه تموم شد و من مردم....اصن خیلی بد بود.خلاصه که سیگار بدست مونده بودم همونطوری...ولی خیلی زود بخودم مسلط شدم و خونسردیمو حفظ کردم و مقداری ماساژو مالشو شروع کردم و میخواستم یه چیزیو گرم کنم رو گردنم بذارم که چشمم افتاد به (گلاب بروتون) لباس زیرمان که روی شوفاژ است!و همان را برداشتیم بخیال اینکه از داغی چیزی کم ندارد.ولی اصلنم گرم نبود.با اینحال لباس زیر را بروی گردن نهادیم و بقیه ی کارهای لازمه را هم انجام دادیم ... تا باینجا که مقداری بهتر است.اگر دوباره یهو سرمان را اونوری نکنیم.ولی خب اگر بخواهیم سمت چپ را بنگریم با مشکلات بسیاری مواجه خواهیم شد.احتمالا بخاطر مدل خوابیدنمان است که به همه چیز رفته جز ادمیزاد.خلاصه که شما هم اگر موقعیتی چنین براتان پیش امد ابتدا خونسردی خودتون رو حفظ کنید.سپس اسم خود را بپرسید.بدین صورت به خودتون اینطوری میگین:

سلام.خونسرد باش.اسمت چیه؟ اسم من مریمه. من معلمم دو تا کوچه پایینتر روستا درس میدم.بمن نگاه کن.اسم تو چیه؟چطوری؟دیگه چیکارا میکنی؟چه خبر؟این چندتاست؟(اشاره به انگشت سبابه و بقلیش)

-دوتا

-خب خداروشکر که هنوز کور نشدی

-این چندتاست؟(اشاره به انگشت شست)

-شست تا

-افرین

-دودو تا؟

-.....

-.....

.....

...و این صبتا.اینها برای ارام کردن حادثه دیده و پرت کردن حواسش هست و برای اینکه خونسردیشو حفظ کنه.درضمن به تقویت حافظه و ریاضیات طرف مضروب هم کمک میکنه و نقش بسزایی در ازمون کنکور هم ممکنه داشته باشه و از صدتا گاجو ماجو مداداچیو خودکار چیو این صبتا هم بهتره.حتی از پیتزا هم خیلی بهتره و شما حتما موفق میشید.دیگه همینا دیگه.

 مطلب ارسالی از: مریم عزلتِ انزواکنجی، چندساله از تهران

 

وقتی مهران فوت میشود

اومدم اینو بگم.البته مال چندوقت پیشه.اون جوکه هست که میگه "یارو کچله میره سلمونی همه بش میخندن، میگه چیه بابا اومدم ریشمو بزنم!" قضیه ی من شد اون سری.کیفو وسایلمو گذاشته بودم تو یه کلاسی رفته بودم، بعد که اومدم ورش دارم چندین و چند نفر تو کلاسه نشسته بودن هیچکدومشونم تاحالا ندیده بودم احتمالا!خلاصه که کلاسش خیلی غریبه بود.اقا تا من درو وا کردم وارد شدم تا برسم به کیفم اصن اگه بدونی همشون چطوری زل زده بودن بمن!!!!........وای اصن باورت نمیشه انگار که روح یا موجود فضایی دیده باشن....مثلا داشتن حرف میزدن باهم تا من اومدم تو همشون زل...ساکت...!!اصن مرده بودن انگار.خیلی افتضاح بود.حالا قیافه ی منم دیدنی شده بود.یه ذره شدیدا تعجب زده و حیرت کرده و بهت زده شده نگاشون کردمو تندی کیفمو ورداشتم اومدم بیرون.و البته تو دلم گفتم:چیه بابا اومدم وسایلمو وردارم!!!

 

 

چیز دیگه ای که میخوام بگم(بعده مدتها تاریخ و زمان و عهد و قرن و این صبتا) اینه که بابا...مهران مدیری...پیر شدی دیگه!بیا برو کنار! بابا بخدا این قیافه شو که ادم میبینه از هرچی تلویزیونو برنامه ی تلویزیونیه سیر میشه....ا خب گه مجبوری مرد؟!؟؟؟انگار زورش کردن.بابا بگیر بشین تو خونت یه ذره استراحت کن.اخرش این خدای نکرده سر یکی از همین صحنه محنه ها میفته میمیره.خب دور از جونش ولی خب وقتی بفکر سلامتیش نیست من چیکار کنم؟من چی بش بگم؟من چقد بش بگم؟ هرچی میگم بابا بیا و بیخیال شو...تا صد سالگی انشالا میخواد برنامه بسازه بخورد مردم بده.و بنظر من برنامه هاشم سیر نزولی داره طی میکنه.خب اخه تا کی میشه هی شخصیت جدید و جالب ساخت؟!مگه یه بازیگر(مثلا همون طغرل خودمون) تا کی میتونه صد تا شخصیت عوض کنه؟ انقد عوض کرده که حالا انقد بی مزه و مسخره شده دیگه.مثلا این عمو منصوره....تورو خدا اخه این چیه؟!؟!!حالا حتمنم باید یچی کاملا متفاوت با شخصیتش تو برنامه های قبلی باشه.اصن خیلی افتضاح شده دیگه....باور کن من قیافه ی مهرانو که میبینم که میاد اون وسط حرف میزنه غم و فلاکت میاد جلو چشمم!اصن ادم از هرچی تیویه بیزار میشه.حداقل یه ذره سرخاب سفیداب بمال به خودت میای اون جلو!! اصن حالگیریه قیافه ش.خب بابا حالت خوب نیست نیا جلو دوربین.! حالا این صد بار.

 

 

پ.ن.ر.خ.ف.ت.:من احساس میکنم (یعنی الان یه لحظه احساس کردم*)که عادت دارم یه چیزو هزاربار به نحووه مختلف بگم!!شما اینجوری احساس نمیکنین؟!

*یه لحظه بودا.بیشتر نبود.

 

 

اندر روزهای ماه رمضان

میگم خدایا یه دفه میگفتی تو ماه رمضان ادم بمیره دیگه!!! آب و اینا که نه دود و گردو غبار و بو و اینا که نه آبو غذا خوردنم که دیگه هیچی....اصلا. ای بابا!! پس ما چیکار کنیم؟!!خب حالا آبو غذارو جهنمو ضرر کارد بخوره به این شیکم ادم تحمل میکنه دلشم خوشه روزه گرفته! ولی دیگه سرت تو آب نره و دود به حلق نرسه و چیزیم بو نکنی دیگه چیه؟!! ای بابا....بابا اگه قرار به فهمیدن گشنگی و تشنگی قیامته که دیگه آبو دود چیه؟ یعنی تو قیامت نمیشه سیگار کشید؟! بعدم فقرا مگه اب نمیخورن؟! بابا اب که دیگه خرجی نداره که نتونن بخورن!...بعدم یه تیکه نون خشک که پیدا میکنن سق بزنن؟! اصن برگ درخت میخوره ادم! واللا...بالاخره یه کوفتی بخوری...... نه مثکه گشنگی واقعا امروز بمن فشار اووده و من بشخصه اصلا قول نمیده که تا اخر ماه رمضان همینجوری خوب باشم! یعنی یه حسی بهم میگه که من تحملمو از دست خواهم داد درمقابل گشنگی کشیدن! خداوندا اخه بجون خودم اگه دو هفته ام ادم گشنگی بکشه درد گشنه هارو میفهمه گشنگی قیامتم همچین میاد جلو چشش که دیگه نره کنار.... حالا چرا یه ماه؟!! آه خداوندا ازت عاجزانه میخوام که منو ببخشی بخاطر این حرفا و بهم نیرو بدی که یه ماهو تحمل کنم.(نه من تحمل خواهم کرد.مرگو لعنو نفرینو تف به من اگه وابدم!)....ولی خب اخه میترسم زیادیم مقدس بشم بعد یه دفه ازاونور بزنم بیرون! یعنی میدونی یه لحظه س دیگه...یهو ادم شیطانی میشه و هرچی زحمت کشیده رو احتمالا میده به باد!

بعدم....خدایا؟ یه سوال دارم. میدونم که اینایی که تحریم کردی تو ماه رمضان نهایتا واسه تقوی پیشه کردن و جلوگیری از هوای نفسه.ولی خب بابا دیگه یه هوا دو هوا...نه دیگه هرچی هوا این نفس بدبخت داره تحریم شه یهو!!خب بابا بدبخت به گا میره این نفس بیچاره.یعنی یازده ماه بهش نگی نه بعد یهو بیای هرچی میگه رو بگی نه؟! ای بابا ..... انصاف داشته باش خدایا!! خب این بنده ی حقیر با این نفسش اینهمه خیلی زیاده براش باور کن.... میگم که یهو دیدی بعده ماه رمضون قاط زد و ازاونور افتادا.....حالا من بگم.... بعدم همه ی اینا واسه ی توجیه کردن مقداری سیگار کشیدنمه البته.که من عمرا هزارسالم بگذره این یکیو مبطل روزه نمیدونم!! اخه بابا انصاف باید داشته باشه ادم دیگه. وقتی هرچی نفست میخواد یه عمر بهش میدی میخوره بعد یهو تو یه ماه نمیشه که مثه یه موجود اینویزیبل باش رفتار کنی....پس کودک درون چی میشه؟!!!(((((:) کسشر!

ولی نه خدایی من اینارو تحمل خواهم کرد و من میتونم.و من به شیطان اجازه نخواهم داد در من نفوذ کنه ولی حالا اگه کرد چی؟!اخه اینطوری هی این شیطونه جری تر میشه بعد یهو ضربشو وارد میکنه! من میدونم دیگه....من میشناسمش!(اه چقد علامت تعجب گذاشتم تو این نوشته...حالم بهم خورد..!)(اه)

بهرحال واقعا زندگی سخته!اگه بخوای تو چارچوب باشی و پاتو نذاری بیرون.یکی نیست بگه خب زن یه مدت واسه خودت هر غلطی دلت خواست کردی و مثه یابو زندگی کردی دیگه.حالا هرچند مدتش خیلی زیاد نبود ولی خب....حالا دیگه وقتشه که به جرگه ی انسانها بپیوندی و مقداری سختیهارا تحمل کنی.... اره واقعا من اصن الان حال خوبی ندارم و بجز گشنگی یه جور احساس بدم بهم دست داده و فک میکنم با گفتن اینا اونم زبون روزه گناهی مرتکب شدم...اه خداوندا اگه اینطوره منو ببخش.حداقل چند مین از وقتم گذشت تا اینارو نوشتم!! روزه داران عزیز تا افطار (اگه بگیریم ساعت 2 ا) 4 ساعت مونده...!

 

(امروز روز جهانی علامت تعجب بوده واسه من.فک کنم!)

 

آخیش...هیچی از این بهتر نیست که از این ساعت ببعد دیگه میشه سیگار کشید!

ماه روزه...ماه خوشحالی!

وای من دیگه کم کم واقعا داره سرم درد میگیره!!موقع افطار درواقع وقتی اذون میدن تو معده ی من عروسیه! یعنی بنده خدا ذوق مرگ میشه معده هه میگه اخجوووون غذاااا!!!!!!!!! اخی طفلی معصوم.خداروشکر که قریب حالا بگیم نیم ساعت دیگه بیشتر نمونده.

ولی خدایی لحظه ی افطار لحظه ی خدایی ا!!(ای کارد بخوره به اون شیکم! ای تف به ادم شیکمو!!) من بیشتر به فکر معده م ام وگرنه خودم که...اهمیتی نداره!! واقعا من بسیار ادم خوبیم!و خوشحالم که امروز بالاخره نهایتا مریم فرشته بر مریم شیطون پیروز شد و من روزمو نخوردم!

دروغ گفتن خیلی کار بدیه!

خیلی باحالو جالبه که تو کلوب وقتی پروفایلارو میخونی میبینی که همه تو قسمت "چیزایی که برایم قابل تحمل نیستند" نوشتن: دروغ.ولی خودشون قدرت خدا چپ میرن راس میان هی دروغ میگن!!! اصنم نه از خودشون نه از خدا و نه از هیچ موجود و شخص و فردی هیچ خجالتی نمیکشن.؟ خب خیلی خوبه واقعا.

ساده ترین مثال: خانومی به نام شیدا(معروف به *نده) 19 ساله از لاهیجان درمورد خودشون صحبت میکنن و میفرماین:

"من خیلی از دروغ گفتن بدم میاد....اصن متنفرم.....اصن حالم بهم میخوره از ادمایی که دروغ میگن.... اسم من پانته آس 21 سالمه خونمونم نیاورانه.هیچوقتم دوسته پسر نداشتم اصنم نمیذارم دستت بهم بخوره..... من انقد از دروغ بدم میاد!!! اصن چه لزومی داره من دروغ بگم؟خیلی ساده س.هیچ لزومی!!"

 

پسری بنام مهدی 21 ساله از تهران. اقا مهدی از سرکار گذاشتنو دروغ گفتن به ادما بشدت بیزاره: "من همیشه دوست خوبت میمونم .دوستت دارررررررررم.بوووووووووووسسس"...(سه هفته بعد دختره میبینه که هیچ خبری از پسره نیست و ....نشون باون نشون که دیگه هیچ خبری ازش نمیشه!)

 

نوید فقط یه چیزو نمیتونه تحمل کنه اونم دروغه.انقد از دروغ بدش میاد که هیچ موجودی تاحالا انقد بدش نمیومده. نوید: خوشحال شدم دیدمت حتما بمن زنگ بزن بازم قرار بذار بریم بیرون.هفته ی بعد بهش میگی فردا میای فلان جا؟ میگه: "حالا اگه تونستمو کار نداشتم شاید اومدم".(یعنی نمیام).

 

نیما: "من ادم بشدت پاییم مخصووووصا تو اسکیت.خیلیم خوش قولم و اصن دروغ نمیگم" :مریم جان من دوست توام هروقت خواستی بمن زنگ بزنو بگو باهم بریم اسکیت تمرین کنیم.زنگ که میزنی بهش..."بیزی ام....کار دارم...سرم شلوغه....بابا ولم کن خسته اااااام(خسته از دختربازی لابد؟)..... باشه یه روز دیگه.....گرفتارم..."

بعدم که بش میگی خودت گفتی زنگ بزن.... میگه:" اره ولی امروز کار دارم!!!فرداام وورک دارم. پس فرداام مریضم. پس اون فرداام مامانمو بردم دکتر. هفته ی دیگه ام تصادف کردمو درگیر کارای ماشینمو....ولی اینو بدون که من از پیچوندن ادما و سرکار گذاشتن و دروغ گفتن متنفرم!!!!و هیچوقت اینکارو نمیکنم!!"

 

 

دیشب فکر میکردم که اگه بهم بگن یه ارزو بکن ارزو میکنم که دروغ حناق بشه.اونوقت دیگه نسل بشریت منقرض میشه.واقعنم اگه دروغ حناق بود اصن از همون اول عمرا دو تا ادم چهار تا نمیشدن.یعنی همون دوتا از همون ازلی که خلق شدن حناق میگرفتن میمردن!

اولین نمونه ی دروغ هم خانوم حوا جان بوده که گفته خداجون من خیلی دوستت دارم و همیشه ام به حرفت گوش میدم راستم میگم.و واسه همینم با اینکه میدونم گفتی از این سیبه نخور میخورم! چون دلم میخواد!و من کاملا به حرفم وفادارم همونطور که میبینی!.من راست گفتم که از اون سیبا نمیخورم.ولی نمیدونم چرا خوردم! و من کاملا ادم راستگوییم و همیشه سر حرفم وایمیسم.اصنم شوهرمو سیخ نمیزنم که بیا از این سیبا بخوریم.نه نه نه.بهیچ وجه! کی؟ من؟ من؟؟؟ نه من نه! من نبودم.آدم بود!اون منو اغفال کرد.......ای ناکس.....حالتو میگیرم.

 

بنابراین بدانید ملت که دروغ شفاست نه حناق!

 

 

(: just like all times

هـــــــــــــــــعی چه روزگار بدی شده......هی حبیب من چشم سیاه....ای رفیق من....قاب خورشید ای رفیق ناباب....امان امان......کفشت سوراخه خیس نشه پات.....شب مهتاب

 

روزی شب بود

و انگاه که در ان زمان بی زمانی زمان هنگام وقت

ز سر ســــــــنگ بر طبق معمول

مریم به هوا خواست

اندفه برگستوان از تن بکند و همی شد بسمت اسمان

اری دریغا زنهار که در انوقت شب هیچ موجود و غیر موجودی بیدار نبود که مریم دلش را باو خوش کناد

فکری درموردش کناد

اصن اگرم بیدار بود نبود

هیچکس نبود

یکی نبود یکی نبود

از اولشم غیر از خدا واسه مریم هیچکی نبود

خداام که انقذه بزرگتر ازاین صبتا بود که بخواد همصحبت مریم شه خب

نتیجه اینکه مریم مونده بود و خودش

خودش و مریم

خودشو مریم

مریمو خودش

و آنسان که گفته شد

مریم بود تنهای تنهایان جهان و زمینو عالم و همه ی مخلوقات در کهکشانها و منظومه ها....

هیچکس نبود که بوی بیندیشد مریم

پس همینطور که میرفت سمت اسمان گفت ریدم به این زمینو هرچی موجود که اسمش ادمه و هرچی ادم که اسمش پسره و این صبتا....اه اه اه...چقد اینا بی جنبه و بی لیاقتن خدا؟؟؟؟؟اخه چقد؟تا چه حد؟چرا؟

همی اینها را با خود نشخوار میکرد در ذهن کوچکش و با خدای خود درددل میکرد و هی سوال میبپرسید همی

و خلاصه ش که اخرشم رفت پیش اسمون

پیش خدا

و چون ادم خوبی نبود خداام تحویلش نگرفت

ولی خب بالاخره هرچی بود از این زمین و زندگی مزخرف بهتر بود

چون اونجا فرشته ها بودن که هرچند من نفهمیدم لیاقت داشتن یا نه ولی هرچی بودن از ادما خیلی بهتر بودن

و من بسیار ازشون خوشم اومد

چون بعضیاشون مهربون نبودن

همشون عین هم بودن مثه سنگ

!!

و نتیجه این شد که مریم از به اسمون رفتنم خیر ندید.

مریم از مردنم شانس نیورد!

 

این بود قصه ی ما. شب بخیر.

 

همیشه همه ی چیزایی که من فک میکنم یعنی بیشتر ادما فک میکنن غلط از آب درمیاد.مثلا تو ذهنت هست که اگه به یکی زنگ بزنی اوووه چقد خوشحال شه و چقد تحویل بگیره و فلان.بعد که میزنی میبینی اصن تورو یادش نیست!! البته برعکسش اگه پیش بیاد خوبه ولی معمولا پیش نمیاد.معمولا حول محور ضایه شدن میچرخه این قضیه.

 

هووووفــــــــــــــــــــــــف

Holy SHiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiit!!!!!!!!!!!!!!!!!!! God!!!! jesus.........................من قبول شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 

هولی شت!!.......... i CANT believ this!!!!!!!!!!!!!!1

I JUST CAAAAAAAAAAAANTTTTTTTTT!!!!!!!!!!!!!!

I SWEAR I CANT!!

 

 

اینو بخاطر بسپر

میگه: در عفو لذتی هست که در انتقام نیست.

و اما این ضرب المثل یه دونه مخصوص پسرها هم داره که تاحالا ناگفته مونده. و میگه:

"در ریدن به افراد لذتی هست که در خوابیدن با اونها نیست".

 

 

 بهمین علتم هست که پسرها خصوصا افراد معروف به "میتونم با شما اشنا شم؟" ترجیح میدن به یه آدم برینن تا اینکه باهاش بخوابن چون لذت اولی بیشتره.چون سوزوندن دل یه جنس لطیف و اتیش زدنش لذذذذتی داره که هزاربار خوابیدن باهاش اون لذتو نداره.نتیجه--> مردتر و بامرام تر و ادم تر و بامعرفت تر و باصفت تر از پسر جماعت وجود نداره. افرین افرین پسرها.همینطوری ادامه بدید.خیلی کارتون درسته.ته مرام و معرفتین شماها و لایق اسم "مرد".افرین.احسنت.راه وازه واسه اینکارا.گود لاک یو گایز.

 

 

ملت دو دسته ان: یا گوسفندن یا روانی.

تذکر: من اصن جزو ملت نیستم!

 

 

 

اخبار هنری فرهنگی

طی اخرین امار گرفته شده از مردم امریکا که توسط مجله ی سی ان ان اینترنشنال انجام شده

برندگان بازیگری در جهان اعلام شدند:

محمدرضا گلدون در دردوازده گربه روی دودکش

حمید گوزدری در چپ چشم

هدیه شهرستانی و محمدرضا شاخ در قرمز

بهرام نادان و حسام صیادشیرازی(نرسیده به همت دست چپ) در شمعی در جاش

 

 

بادام خوشمزه ، کاغذ بی غذ و *سشر به سبک ایرانی

هم بهترین فیلمهای جهان شناخته شدند.

 

 

Fuck oFF u every stupid one

......

نمیدونم شاید فقط من این وسط  ...خلم

که هرکاریم کنم بازم راضی نمیشم از خودم

و همیشه یه چیزی میمونه تهم

که بشه گیر به یقه م

موی دماغم

خب یکی نیس بگه....زن

خب یه کلوم وقتی چیزی میرسه به اون مغز ناچیزت

نکن درنگ و استخاره و برو پی کارت

بشین بنویسش که بعد نگی چرا اینهمه مزخرفو به باد دادی

چرا نیووردیشون رو کاغذ

که باهم کنن زندگی راحت

بخورن شامو بکنن استراحت

مثه یه خانواده ی خوشبخت و خوش سعادت

آه چه واژه ای

خانواده

کلمه ی قشنگیه ولی هیچ جا واقعا وجود نداره

چیزی که هست

یا پوله یا شهوت

یا هردو باهم تو یه جهت

چیز دیگه ای معنی نداره

احساس یا عاطفه اصن وجود نداره

هرکی دنبال کار خودشه

دستش بیاد زن خودشم میفروشه

خرج الواطی یا زن دومش میکنه

شایدم خرج دوست دختر جنده ش میکنه

یا شایدم .... اصن ولش کن

کو خانواده کو احساس؟

 

کاش میشد یه کاری کرد

که زمان دوباره برگرده به عقب

ادما بشن همنی که بودن

با عاطفه و احساس و جوونمرد

با غیرت

چی میشد مردم نبودن یه مشت نامرد

اخه همه اینجورین

چرا؟

یهو همه جارو گند ورداشت

گندی که حتی تو فاضلابم نبود جاش

ولی یهو ادمارو تو خودش کرد غرق

هیچکی این وسط نگرفت درس

که حتما جایی لنگه که همه شدن بدبخت

فقط ادامه دادن به راهشون مثه سر کبک تو برف

نخواستن چیزیو درست کنن

فقط هی هرروز بیشتر تو لجن فرورفتن

چیزی شدن که الان هستن

لعنت به این دنیا

دیگه هیچ موجود خوبی توش نمیشه پیدا

اخه به چه دردی میخورن این ادما؟

جز اینکه هی میکنن خطا

همدیگرو تو بدترین شرایط میکنن رها

یادشون میره که خدا

اونارو چطوری از بقیه ی موجودات کرد جدا

اه چقد بده زندگی تو این دنیا

کاش زمان برمیگشت به عقب

کاش احساس پیدا میشد

کاش ادم میتونست بذاره عاطفه ش جلو بره نه شم کاراگاهیش

که بذاره پوآرو و تو جیب چپیش

و شرلوک هلمز باشه بغل دستیش

تا بتونه دووم بیاره واسه بقای هستیش

تو دنیای گندی

که پیش روی ماست

باید گرگ باشی گوسفند بودن خطاست

اگه یه دقه چاقوتو غلاف کنی

میبینی که یه مشت کفتار بی صفت

کردن دوره ت

میخوان بچاپن ازت

میخوان بکنن ضایه ت

میخوان ببرن آبرو ازت

میخوان برن رو اعصابت

بازی کنن بات

شاخ بشن برات

تو این دنیای که همه ی دورووریات یه مشت اینجورین

چطوری میشه خوب زندگی کرد؟

فقط باید کلاتو بگیری باد نبره

سرتو بدزدی گیوتین نزنه

جیبتو بپایی دزد نزنه

بدنتو بپایی کسی بش امپول نزنه

دهنتو بپایی که هرچی بش تارف کردن لب نزنه

ادم باید به هر چیزی دست نزنه

اثر انگشت جا نذاره

حرفی نزنه که بعدا علیه ش ازش بکنن استفاده

تا یهو به خودش بیاد ببینه زندان افتاده

تو انفرادی

تو یه سلول

تنها واسه خودش

بخاطر چی

نمیدونه خودشم نمیفهمه اصن چی شد که اینطوری شد

که چشاشو بستو تو زندان بیدار شد

ولی یادش میارن مامورای بسیج

که چرا اونجا شده اسیر

واسه حرفی که زده به فلانی کبیر

خلاصه که حواست باس باشه تو این دنیا

خیلی گنده خیلی

بعضی وقتا ادم واسه یه ذره آرامش و احساس خوب دلش میزنه پر

بعد که میره دنبالش ..... میخوره مثه خر

میشینه سرجاش پکر

میگه این دل من دیگه چرا بامن میذاره سربسر؟

میگی ای لعنت به هرچی دل و دنیاس

این اخر همه ی حرفاس.

همین.

 

 

بخشی از رساله ی دل و قلوه

آه در درون دری پشتو پستوی در توی داخل در خانه ی ما

داریم یک انباری باندازه ی چانه ی گاو

که دارد سرسری سرایی به سُریه سرسره که دارد یک ماشین در خود پنهان

و این نیست جز توطئه ی شیطان

که همیشه در سعی است که کند ایمان را بی جان

در دل انسان

ولی انسان همانا نمیگذارد و می رود خوراکی میخورد

و در اثنایی که از خمو پیچ جاده ی شمال میپیچد و به دست انداز برگها میرسد اسمان میخندد و ابیست به زیبایی مرغان دریاییست

که کنند پرواز در اب

و گیرند ماهی در بنداب

و خورند و کنند کباب

آن ماهی بدبخت را

ای ماهی بیچاره که تو چه چیز داری در این دنیا جز یه مشت کسشر که بنویسی اینجا

من احساس میکنم که دارم دیوانه میشوم

که بودم.

بله البته

روزی ز سرسنگ مریم به هوا خواست

برگستوان به تن کرد و از جای بشد که ای خیزران

ای عالم کثیف بی دینان

ای کرو کثیف ای لجن

تو چی میخوای از جون من؟

وی همی آوا کرد که ای سگزی سگ زی سگ بزی سگ زی

ما را با توچه سخن است که تو مارا گویی چرتو پرت؟

مگر ما تره به تو فروخته ایم؟

آه دریغا زنهار که آن که ما فروختیم شنبلیله بود ای نادان

ای خنگ خدا خیت

شدی حالا قزمیت؟

حالا هی برو بخور بیسکوییت

وقتی که بهت میدم کیلیت

برو در جنگ حکیمو باز کن با اون دستای نکبتیت

و ببین که چه گوارا وجودی در آن هست

که در پیتزا هم نیست، حتی

و این خیلی منش است که ما داریم

و شما ندارین

ما داریم

و ما بردیم

ما بردیم

چلوکبابو ما خوردیم

و شمااااا کباب نخورده ماندید در صحرای علف زده ی لوک خوش شانس

و ان که بود که در ان تنهایی تورا صدا زد؟ان که بود که تو را نوازش کرد؟ ان کسی نبود جز بشوگ

که بعده ها شنیدیم با زمبه عروسی کرد.

ولی جوانان ما...نباید اینکارو بکنند

من اون کارو محکوم میکنم.

شهیدان ما برای این شهید نشدند که آن نامرد برود بگوید که چرا آب ما قطع است

مگر خودش بی خوارمادر است؟

شما باید به فکر ابادانی باشید

بیل زنید

کلنگ زنید

خر زنید

 

معرفی اثر

آه من همچنان در این مرداب ناامیدی فرومیروم

و هیچ کس نیست که بگوید ای خانوم...کجا؟

آه این وسط هم ما دست از چرند گویی بازنمیداریم تا بسی سخن دل گوییم

هی هی هی روزگار

 

وقتی تنها هستم من

هیچ رهگذری نیست که یک کلام پرسد ز ما که سیاهی کیستی؟

در آن ظلمت شب که ستارگان همچون شمع در آب فرومیروند....تو چه میکنی در اعماق عمق ژرفای درون داخل گودال پر از تمساحو مارهای خشمناک و زیباروی؟ای دختر تنها؟

آه که چقدر تنهاست کسی که در مرداب غلت میزند و چقد خوشحال است آنکس که در پول غلت میزند.

آه کجایند آن دوستان من

کجایند مردان کالباس

که روزی دهند پند که ای زن

تو روزی شوی در خاک زیر میلیونها سال

برگ و درختو چوب و زغال

همان باشد عاقبت کار

تو برو بشو گم تا اون روی من بالا نیومده 

 

الا ای استاد من

من تنها در این شهر بزرگ افتاده ام

و حتی اگر بمیرم هم کسی نمیگوید چراااااا

آه...آن چه کسیست که بر سر گور من

میکند گریه و زاری دست من

میگیردو میبوسدو می اندازد در زیر خاک و خل

خرمشهر بود همه ی زندگی مِمول

ولی آن بی حرمتان آن بی همه چیزان

آن فلان فلان شده های عراقی

به خاک منزل ماااا تجاوز کردند ای بی ناموسان فلان...

آنان همی نمیدانستند که در این کشور و میهن

دختری هست به نام مریم

که مینویسد همچون کوه اتشفشان در بم

و کمرش را نمیکند زیر بار غم خم

و پا روی دمش گذاری همی کند رم

دختری بزرگوار و اهل کرَم

دانای محل، سوز دلبرم

دلبر دلبر شیرین یارم

وقتی بتو میزنم زنگ

برای من نشو رنگ برنگ ای زنیکه ی قشنگ

بیا پیشم مثه فشنگ

بندازیم کنار ناراحتیو غمو غصه

بخندیمو شاد باشیم

دنیا رو له کنیم

باهم باشیم

شاد باشیم

عشقو حال کنیییییم دوتایی

منو تو

تو و من

ما

میشویم

بابا آب داد

آن مرد با اسب آمد

آن زن با چادری گل گلی گل منگلی جینگیلی مستون آمد

آن زن با لبخندی اغواگرانه آمد

ولی آن زن داشت به دیوار نگا میکرد

نه به پسری که آنجا خودش را لوس میکرد

آن زن اصلا مال این صحبتا نبود

 

و حسن ختام سخن گویم با شما دوستان

که وقتی که ممول خندید به بلفی

بلفی گفت تو برو بمیر که خیلی جلفی

خیلیم علافی

ابله یابو علفی.

 

 

برگرفته ار قسمتی از رساله ی دل و قلوه اثر مریم میرزا فرخی سیستانی نیشابوری قرن پنجم هجری.

 

(این نوشته بعدا توسط خودم سانسور شده است)

 

 

مثکه می گن وقتی کسی مرد معمولا چیزیو که بنده خدا دوست داشته براش خیرات میکنن.خب پس اگه کسی سیگار دوست داشته براش سیگار خیرات میکنن؟!

تو این گرما سگو با لانچوکا بزنی از خونه در نمیاد اونوقت ملت میان سه ساعت دوچرخه سواری میکنن زیر تیغ افتاب.تو محل ما که یه دختره هست که دیگه روی هرچی بی مغزه سفید کرده!بیا دیگه.همینه دیگه.اونوقت میگن چرا ملت عقلشونو از دست میدن.خب وقتی روزی شیش ساعت زیر تیغ افتاب دوچرخه سواری کنی معلومه همون یه یک چهارم فندق مغزیم که داری بخار میشه دیگه.

اول سیاست٬ بعد درس

آره خب.ربا خوردن که اصن اشکال نداره که! این بحثی که میخوام بگم در باب کاریه که بانکهای جمهوری اسلامی انجام میدن.قشنگ یه وام میدن بعدن چندبرابر پس میگیرن و همانطور که تو کتاب بینش نبشته شده اینکاری که بانکها در ایران انجام میدهن کاملا "بلا اشکال است" و اصن حرفی توش نیست. اره خب.البته که بلا اشکال میباشد.اصن کلا هرکاری که تو مملکت اسلامی انجام شود بلا اشکال است!احیانا رباخوردن که گناه نیست نه؟نــــــــــه...ا؟ زبونتو گاز بگیر. کی گفته ربا خوردن گناهه داش من؟! مال حروم خوردن گناهه؟ نــــــــــه نـــــــــه ووی ووی.مال مردمو دولپی خوردن اصن عب نداره که.اون بلا اشکاله.تازه خیلیم ثواب داره و همینجوری یه ریز واس ادم حسنه مینویسن و هی قصره که همینجوری تو بهشت واسه طرف ساخته میشه و وقتی مرد بنده خدا میمونه بالاخره کدومیک از این قصرایی که با اعمالش ساخته رو واسه زندگی انتخاب کنه!نهایتا همرو جز یکی اجاره می ده احتمالا.یا میذاره واسه پیش فروش.چه عیبی داره عزیزم.ثواب که شاخو دم نداره.کار خوب خوبه.تا بترکه چشم حسود و آن کس که نتواند دید!

الهی از حلقومتون پایین نره اینهمه مال مردمو که میخورین.پایینم نمیره.بله اینارو «آقا» در اخرین ورژن رساله ش نوشته که "رباخواری و احتکار و مال مردم خوری از کارهای بسیار نیکو و پسندیده در اسلام است و بسیار به آن سفارش شده است.در چندین جای قرآن که من الان حضور ذهن ندارم تاکید شده است به انجام اینکارا.و بسیار کارهای خداپسندانه و اسلام پسندانه ای است".و حدیثی هم از خویش نقل بکرده است بدین مضمون که:روزی حضرت امام خمینی در صحرای لوت همراه با یاران خویش بودند که یهو محمد بن خامنه از شاگردان ایشان، پرسید:یا حضرت امام، چه کاری از همه نیکوتر است در مملکت اسلامی؟و امام فرمودند مسلما هرچیزی نمیتواند باشد.ولی از آن مسلمتر حکم صریح قرآن است که ربا خواری کاملا بلا اشکال است ای مردم. کلا هرچی تو ایران می آید بلا اشکال میشود.حالا اگر در امریکا باشد گناه کبیره است.و امریکای جهانخوار هیچ غلطی نمیتواند بکند و من چون در جوانی بکس کار کرده ام تو دهن این قاره ی بی ادب میزنم.و ما ملت غیور خوارمادر امریکا را باهم یکی می کنیم اگر کارهای حرامی نظیر احتکار و ربا را در تجارتش انجام دهد.ای امریکای ناکس بی ایمان بی دین کافر کفار کفر مکفور....مرگ بر امریکا....(دراینجا شیون جمعیت بلند میشود و همه صلوات ختم میکنند و چند نفر از عشق امام جان می دهند و چند نفر هم از تجلی نورانیت صورت امام کور میشوند چند تن زیر دستو پا میمانند و له میشوند.عده ای نیز در اثر اصابت مشت های مرگ بر امریکا جان به جان افرین می دهند.و در اینحال حضرت امام با لبخند ملیح عوق آوری دستش را به نشانه ی "سلاااام!!!"به مردم نشان میدهند.)(ایشان میخواهند در اینجا به ملت غیور ایرانی نشان بدهند که ای مردم....ای ایرانیان مسلمان.... دست انسان پنج انگشت دارد.همینطوری که میبینین.به این حالت.)

 

تبصره: من هیچ خصومتی با اقای خمینی یا خامنه ای یا اینا ندارم.چون اصن کاری باینا ندارم.چون کلا مملکت از همه جاش خرابه.فقط یه نفر نیست.ولی خب محض مزاح نامی از این عزیزان دل بردم که دلمون واز شه یکم.وگرنه من اصن قصد بدی نداشتم اقای خمینی.بهرحال شما دستت از دنیا کوتاهه.من فقط گفتم که بدونی که یعنی ما اینارو میدونیم و بدونی که اینا همش تقصیر تو نیست.تقصیر مردمم هست.تقصیر اخوندایی که بعد از تو اومدن هم هست.تقصیر اون شاه ترسوی ابلهم هست که فرار کرد.اره دیگه خلاصه که من با این متن سیاسی الان کف گرگی به پوز همه ی سیاستها زدم و در اخر میگویم که من.....من.....من.....من با این رباخواری مخالفم...

 

 

نچ نچ نچ نچ نچ نچ

داشتم عصری فک میکردم به بی لیاقتی ادما.فک کردم با خودم که ادم یه تیکه استخون میندازه جلوی سگه.... بعد میخواستم بقیه شو با خودم بگم که باین نتیجه رسیدم که تو این دوره زمونه یه تیکه استخون بندازی جلو یه سگ اونو که خورد میپره روت تورم تیکه تیکه میکنه استخونای تورم میخوره یه قولوپ آبم روش.بعدم به ریشت میخنده و میره گردش واسه خودش.یعنی الان دیگه دوره ای شده که فک کنم سگا ام اینجوری شدن دیگه خودت حساب کن ادما چجوری میشن دیگه!! اونموقه ای که استخون مینداختی جلو سگ دیگه ولت نمیکردو واست دم تکون میداد ادمای نمک نشناسو بی چشمو رو و بی لیاقت بودن.دیگه حالارو شما خودت حساب کن بابایی.

خبرخوش

تو کتاب بینش فرموده شده که فحشی مجازات داره که غیرواقعی باشه.مثلا اگه به کسی بگی پدرسگ (دور از جون) پدرش که واقعا سگ نیست که.آدمه.پس این کار بدیه.ولی اگه به یکی که مادرش جنده س بگی مادرجنده عیب نداره.به دخترای این دوره زمونه ام هرچقد فحش بدین همش درسته!چقد خوب!!!! ملت ازاین ببعد با خیال راحت فحش بدین.مبحث تعزیرات در این مقال نمیگنجه.

مختصر اخبار

یه تیکه از دستم با یه تیکه ی کوچولو سیگار سوخت چند دقیقه پیش.خیلی کوچولو.

خبر مهم دیگه اینکه دیشب ساعت 11 و نیم خوابیدم چون fifth elementو میدیدم.ناز بود.دوس دارم فیلمشو.

چیز خاص دیگه ای یادم نمیاد بگم.جز اینکه تو مجله همراه با عکس خوکی رو معرفی کرده بود که نقاشی آبستره میکشه. !!

من خیلی عصبانیم.(نه خیلی)

من یه سوالی دارم.چرا مردم ایران دوست دارن تو هر چی که بهشون مربوط نیست دخالت کنن؟!! من اخرشم اینو نوفهمم.مثلا یارو خودشو رسما پاره کرده تو وبلاگش درمورد کودک ازاری نوشته و انقد حرص خورده که شیرش مطمئنا نه تنها خشک شده بلکه خذف شده اصن. اخه من با چه زبونی باس بگم ملت؟؟؟ به توچه اخه زنیکه ی فلان فلان شده.کودک ازاری مردم دنیا به "تو" چه اخه.من نمیدونم این ایرانی جماعت چرا انقد بی مغزن که همش خودشونو میکشن که "بشریتو نجات بدن"! خیلی ممنون لازم نکرده شما بشریت و نجات بدین.ا؟ا؟ا؟ اخه به تو چه؟همسر ازاری به توچه؟به توچه که یکی زنشو کشته یکی شوهرشو یکی بچه شو؟ بابا بچه ی خودشه زن خودشه شوهر خودشه،دلش خواسته بکشش.اصن میخواسته ببینه کی میخواد حرف بزنه. اخه فوضولی تا چه حد؟یه زمانی مردم زندگی و حریم خصوصی واسه خودشون داشتن.حالا انگار مثلا تیتر روزنامه بزننو همه مثه احمقا درمورد واقعه ی همسر کشی فلانی در فلان شهر حرف بزنن و محکومش کنن واسه خودشون چی میشه؟به حال مرده ی بنده خدا فرقی داره؟حداقل چار تا فاتحه براش بخونین مفیدتره.بعدشم لازم نکرده شماها بشریتو نجات بدین.نه رئیس پلیسین نه رئیس قوه قضاییه.حداکثر اونایی که شغلشون اینه بهشون مربوطه.من نمیدونم اینا تا کی میخوان ادای سوپر من و فردین و در بیارن.بابا جون شما لطفا شلوار خودتونو بکشین بالا، کلاه خودتونو بگیرین باد نبره، تجاوز به احساس و جسم کسی نکنین، مزخرف بار کسی نکنین، آبروی کسیو نبرین، عین نقلو نبات غیبت نکنین، تو روز روشن چشم تو چشم ادم تهمت نزنین، سینه به سینه ی ادم واینسین دروغ بگین، نجات بشریت پیشکشتون. واللا.اخه ادم چی بگه.همچین میگن انگار همه چیز اون فرد و خانواده رو میدونن.خودشون اگه تو اون وضعیت بودن سه بار همسرشونو میکشتن.

نقد٬ منقود٬ نقاد٬ ناقد

هاااااااا باز من وبلاگ خوندم نوفهمیدم چی شد! ها گویند که.... یعنی تو وب قابیل خوندم که دوست گرافیستش (که خسته نباشه واقعا) کشفیده که کوکا کولا رو اگه تو ایینه ببینی میشه "لا الله لا محمد" . من دقیقا کلمه ی محمدشو میبینم ولی نمیدونم این دوتا لا و اون یه دونه الله کجاشه پس!من پیشنهاد میکنم بعضیا زیادم احساس هوش مصنوعی بودن بهشون دست نده.من که جز محمد و حداکثر لا، چیز دیگه ای تو این کوکاکولای برعکس نمیبینم.شمارو نمیدونم.حالا جوگیر میشی دیگه هرچی کلمه بلد بودیو که قاطی نکن که بابایی.

نکته ی بعدی.نویسنده ی وب صورتک خیالی چیزی نوشته که علیرغم اینکه ادم انتظار داره چیز فوقولاده بامزه و جالبی باشه چیزیه که حتی ادم دفه ی اول نمیدونه چجوری بخوندش!

"

روزگاری خواهد ریسد که بچه ها سرکلاس تاریخ خواهند خواند:
احمدی نژاد قولنجی جهانی در عضلات سرنوشت بود!

"

و بعد هم کلی فکر کنی که هااا ای که این گفته ای یعنی چه...

جدا بعضیا یه چیزایی مینویسنا... فکر ادمو الکی میخوان مشغول کنن!این دیگه زیادی خواسته جدید و باحال حرف بزنه...یه کم ری*ه بلا نسبت.خب عب نداره همه می*ینن. ادمیزاده دیگه.

خب نقد دیگه ای ندیدم که بنویسم عزیزم. فعلا همینا بود. البته من نقد نکردم چون اعتقاد دارم که هرکی بره خودشه تو این دنیا.بقول حسنی استراتژیک عزیزم.ولی خب بعضی چیزارو ادم نوفهمه.

 

اوه اوه ولی این یکی دیگه واقعا نقده.دادگاه رسمیست.امروز اتفاقی آسمان وانیلی رو دیدم.اصن من نمیدونم چطور یه کارگردان و از اون بدتر بازیگر و عوامل میتونن انقد ضعیف باشن.اصن دهنم وا مونده بود.. کامرون دیاز با تام کروز تو ماشین نشسته بود.کامرون رانندگی میکرد و ماشین مثلا تو خیابون در حال حرکت بود.غیر از اینکه "تمام مدت" کامرون روش به تام بود و داشت باهاش خوشو بش میکرد.حتی یه بارم اون فرمونو تکون نداد در حالیکه شاید ده مین این صحنه داشت نشون داده میشد دیگه من اعصابم خورد شده بود.گفتم یعنی این مثلا بازیگر انقد حالیس نیست که حداقل الکی ادای رانندگی کردنو دربیاره؟حالا درسته ماشین رو ریله و ریل داره جلو میبرش ولی دیگه نه اینکه ادم انقد تابلو کنه.اونم مثلا با سرعت صدو سی تا میرفت اونوقت تو حالتی بود که اگه تو تخت دراز کشیده بود انقد ریلکس و بی حرکت نبود!! جدا من به حد، متاسف شدم بره اون کارگردان و اون عوامل.بعید بود. واقعا که... متاسفم. درضمن به حد هم فیلم مزخرفی بود.چون موضوعش جدا الکی بود.معلوم نبود یارو فیلم تخیلی میخواسته بسازه یا جنایی یا روانشناسی! خب بشر موضع خودتو مشخص کن.مثه کارگردان ذهن زیبا که موضع خودشو مشخص کرد.خب تخیلی میخوای بسازی تخیلی بساز بشر.همه چیو که ادم باهم قاطی نمیکنه. نچ نچ نچ.اصن اینا هیــــــــــــــچــــــــــــــی نوفهمن.