-
تاریخ ادبیات
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1385 18:54
مریم میرزا فرخی سیستانی نیشابوری٬ قرن پنجم هجری.دارای تخلص مریم٬ مری٬ مرمری٬ مریم میرزا٬ میرزا مریم٬ پیر تهران٬ و از این چیزا.وی در سالی که نکو نیست در تهران چشم به جهان گشود.و در سال خشکسالی٬ همزمان با انقلاب فرانسه و جنگ جهانی دوم (۱۹۰۲) هنگامی که خود را به تهران گسیل میکرد چشم از جهان فروبست.از جمله آثار وی که با...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1385 18:09
بنمای رخ که سربازو٬ کیش و ماتم آرزوست بگشای لب که تف فراوانم آرزوست ای آفتاب ظهر برون آ دمی شب کان چهره ی مزخرف داغانم٬ آرزوست مریم میرزا فرخی سیستانی نیشابوری
-
خانوم معلم و بچه های مدرسه ی آلپ
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1385 14:58
دیرباز زمانی می ببود که خانومی انگلیسی و خیلی زیبا بود به نام خانوم مریم.او معلم مدرسه بود و به بچه های دبستانی درس می اموختندیندید. روزی امد که وی نشسته بود و همی سخن میگفت که متوجه شد یکی از پسرهای کلاس یک عدد زهرماری(که اجانب آدامس مینامیدندش) در دهانش میجنبد و او نیز در کمال بی ادبی و نانزاکتی انرا میجود.خانوم...
-
مریم بانو و اژدهای هفت سر (متن سانسور شده ی رمان)
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1385 13:58
روزی مریم بانو بسان فلامینگو در اتاق اختصاصیش در دربار نشسته بود.و همی زانوی غم بغل گرفته بود برطبق معمول.به ناگه کنت رابی ویلیامز فلان فلان شده داخل شد.خطاب به بانو گفت" آه چه میبینم؟ شما را چه میشود مریم؟ چرا زانوی غم به بغل گرفتندینداندیندیندی؟" مریم همی آه از نهادش برامدو با صدایی همانند صوت نغز و دلنشین...
-
نامه ای به خواهرم ۲
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 16:50
سلام خواهر عزیزتر از جانم.امیدوارم حالت خوب باشه و قرصای ضد بارداریتم خورده باشی که دوباره شیش قلوی ناخواسته نزایی.(چرا من اینو نوشتم؟!!) چطوری جیگر؟ مرسی منم خوبم.داشتم برات از اون جمعه ای میگفتم.اره خواهر... من بودمو...مرحوم فرخی سیستانی و علی شریعتی و روماریو و جنیفر لوپز.اقا اینا شب قبلش زنگ زدن بمن که پاشو بیا...
-
نامه ای به خواهرم
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1385 18:26
آه من هیچوقت اونروزی رو که چگوارا با بتهوون دعواشون شد سر منو یادم نمیره.چه غوغایی شد.... چگوارا از اینور خط فش خوارمادر میداد بتهوون از اونور.هی من به بتی میگفتم بابا تروخدا بسه.هی گوش نمیداد بمن.اخه فهمیده بود چگی عاشق منه.دیگه قاطی کرده بود.حالا کاش فقط این بود خواهر.اون شبو برات نگفتم که تو تایتانیک داشتیم با...
-
قصه های هزارویک دایناسور
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 12:41
من نوفهمم!! این ملت ایرانی اخه چه علاقه ای به دایناسور دارن؟ سرشونو بزنی تهشونو بزنی درمورد دایناسور حرف میزنن.راستی همون خبری که اوندفه نوشتم(ادمای نئاندرتال در مالزی) تو یه مجله ی دیگه اضحترشو نوشته بود.و گفته بود که مردم روستایی اظهار داشته اند که فرد مذکور حدود 2 یا 3 مترو 60 سانت قد داشته(تو اون هیرو ویر این 60...
-
اخبار
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 16:11
جدیدا یه خبرایی تو مجله خوندم که جدا توجهمو جلب کرد.مثلا نوشته بود که نمیدونم فلان سوسمار در فلان جا وقتی عصبانی میشه از چشاش خون میزنه بیرون.یا اینکه در فولون جا تعدادی اسبهای شاخدار زندگی میکنند.و همچنین اینکه مردم مالزی معتقدند که ادمهای نئاندرتال در جنگلهای مالزی زندگی میکنند و انها میگویند که این انسانها را که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 اسفندماه سال 1384 20:15
هه هه هه. بالاخره درستش کردم.صفحه رو. D:
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 اسفندماه سال 1384 19:33
اه اصن نمیتونم تو صفحه ی سفید بنویسم.ریدم بهت بلاگ اسکای با این امکاناتت با این سایت تخمیت.تقصیر منه که تو همون پرشین بلاگ نموندم.اخخخخخیییییی میخواستم بگم این پسر نانازه توکیو هتل چقد حلال زاده س.اخه چقد.یعنی من ازاین حلال زاده تر ندیدم.اخه همون موقه داشتم فک میکردم که کاش اون شوارو بده توکیو هتلو و اینکه دلم براش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 اسفندماه سال 1384 15:51
سلام وبلاگ عزیزم.مدتیه میخوام اینارو بنویسم.اولین چیزی که میخواستم بگم این بود که آرام بخشم چقد دلم برات تنگ شده بود.وقتی اسمتو دیدم چقد خوشحال شدم چون خیلی دلم برات تنگ شده بود عزیزم.فقط حیف که قالبت دیگه قالب قبلی نیست.من نمیدونم این بلاگ اسکای چه سیستمیه دیگه.سایتای دیگه تغییر میکنن بسمت بهتر شدن و پیشرفت اونوقت...